یبار میخواستیم با دوس پسرم بریم بیرون بهش گفتم ماشینتو نیار با تاکسی میریم اونم گفت باشه...خلاصه اومد دنبالم تاکسی گرفتیم رفتیم نشستیم داخل ماشین منم ریلکس نشسته بودم یه ده دیقه از راهو که رفتیم من همینجوری یکم سرمو بردم جلو دیدم عموم نشسته رو صندلی بغل راننده سرش تو گوشیشه....
به معنای واقعی کلمه سکته کردم سریع گوشیمو برداشتم واسه دوس پسرم تایپ کردم گفتم چی به چیه چون اگر صحبت میکردم صدامو میشنید....اونم یه نگاه به من کرد یه نگاه به عموم...قرمزززز شده بود از استرس سریع زد رو دوش راننده گف داداش ما همینجا پیاده میشیم...منم جلو صورتمو گرفتم یوقت نبینه منو...پیاده شدیم سریع از اونجا رفتیم...هنوزم که هنوزه خودش اینو میگه میخنده...نزدیک بود ب فنااااا بریم....شمام تعریف کنین