اتفاقن منم تهرانم
بعد حالا خواهر شوهرام با مادرشوهرا و پدر شوهرم می اومدن یعنی خدا شاهده من دست به سیاه و سفید نمیزنم یعنی فقط میگن مواد غذایی و غذایی ک میخای تهییه کنی و بده بهمون تا ما خودمون بپزیم
دی از لباس هارو توی ماشین ریختن و جارو و شست و شو ی ظروف و همه چی با خودشونه 😐😐😐
مامان و ابجی و بابامم میان من یکم کار میکنم چون مامانم دیسک کمر داره ولی من و ابجیم
ولی چشمتون روز بد نبینه
دو بار دختر خاله هام به بهونه ی خرید فصل اومدن
یعنی دیگ اشکم داشت در می اومد تازه میگفتن میخاییم بهمنم بیایم
یا جاری و برادر شوهرم خداروشکر بچشون اروم بود ولی به تمام معنا جفتشون رعایت کن نبودن 😐
دیگ ترس از مهمون غریبه دارم همش میگم امتحان زبان دارم 🙄🙄🙄🙄🙄