داستان زندگی من- قسمت ۴۰

عزیزم هیچ میدونستی دلیل اینکه تخمک هات رشد ندارن همین استرس و فشارهایی هست که داری!!!! 

خودتو رها کن از گذشته با امید به جلو نگاه کن .با عشق اقدام به بارداری کن ینی وقتی داری س ک س میکنی ذره ای به بچه فکر نکن چون استرس باعث میشه باردار نشی کاملا باید ریلکس باشی و آروم .من دوستم با فولی ۱۵ باردار شد 

تو این سایت یه خانم با فولی ۸ باردار شده بود 

چرا انقد نا امیدی ؟؟؟ با خدا باش توکل کن به خودش و استرسی که الان افتاده به جونت مانع بارداریت هست...از خدا فقط برات آرامش آرزو میکنم.

اگر بر فرض محال باردارم نشدی برو آی کی اف کن عزیزم دیگه نازایی معنایی نداره با این علم پیشرفته

عزیزم امیدوارم از الان به بعد بهترین ها برات رقم بخوره.باور کن همه مشکلات دارن تو زندگی هرکی به نحوی،منم خیلی سختی کشیدم هنوزم دارم می کشم قلبم هزار تیکه س.اما چه میشه کرد .انشالله به بچه ی سالم و صالح گیرت بیاد 

عزیزم من تمام تاپیکاتو با دقت خوندم

هستی چند جمله بهت بگم؟

ببین شیدا جان

رابطه اول که خوب شد شکل نگرفت چون اون پسر خیانت کار بود

رابطه دوم چیزی که استارتش تو مستی بخوره خدا در اون خیری قرار نمیده

در قانی این مهردادی که من خوندم از اول مزخرف لود تا آخرم مزخرف موند

بعنی چی یه پسر با این‌حححححجم از لوسی

بابام بفهمه بهم میخوره 

بابام منوبا خودش برد پیش دوستاش

و ازین مدل چرندیات

اما رابطه سوم

توپست بعد میگم

خوب تو چندین جا اشاره کردی که مهردادو بوسیدم اون منو بوسید و یجا اشاره کردی بهزاد مذهبی بود و منو بخاطر چادر پسندیده بود

ولی هیچ اشاره ای نکردی که دلنگرانی ازینکه تا دو‌روز پیشش بغل یکی دیگه بودی و فقط واسه فراموشی اون به این بغل داری پناه میبری

و بعدهم در حین این مطلب خیانتای ذهنی و نسبتا عملی خودت شروع میشه

از همون روز آزمایش خون

یعنی در واقع اون پسر سوم با تو‌کاری رو‌کرد که تو با اون کردی و هر دوتاتون هم از طرف مقابلتون‌خیانت دیدید

هز دو‌دنبال فراموشی یک عشق رفتید به اغوش دیگری با تفکر به عشق قبلی

فقط فرقش این بود تو‌بغلاتو قبلا رفته بودی

اون بعدا رفت

و اینکه اون شرمنده شد بابت اشتباهش واز تو‌عذرخواهی کرد و دنبال جبرانه

ولی توهنوزخودتو قربانی میدونی و دنبال عذرخواهی و‌جبران نیستی فقط حال تلافی کردن نداری

هرچی گذشته گذشته

گذشته روبذار تو همون گذشته بمونه

مهم اینه که تو دوراه داری

یا زندگیتوبا فرض اینکه تو‌همیشه یک قربانی هستی ولیاقت عشق نداری و اینی که داری اسمش عادته و تو همه چیزای خوب شانس نمیاری ادامه بدی

که قطعا با این مدل ناشکری همینم خواهد شد

یا اینکه نخوای نقش قربانی روادامه بدی

بهت بگم یک مرد از هر زمانی میتونه عاشق یک‌زن بشه ووقتی عاشقش شد میتونه اون زن رو عاشق خودش بکنه

پس سعی کن تواین رابطه حلالی که داری کاری کنی همسرت عاشقت بشه تا توروعاشق خودش بکنه

سعی کن رابطه چشمی باهاش برقرار کنی

چشم توچشم زیاد نگاهش کن و با نگاهت بهش محبت وعشق و لبخند بده

این راه نفوذ در دل آقایونه

نگااااااه پر محبت

در آخر اینکه میخواستی از زندگیت درس عبرت بگیرن

دقیقا از کدوم قسمتش درس عبرت بگیرن؟

اگرخیانت دیدن ندید بگیرن؟

اگر پسره نخواستشون پا فشاری نکنن؟

یا اگر قهر کردن موردای خوبو واسه خوااستگاری راه ندن؟

اگر تحقیقات خوب بود عروسی نکنن؟؟

اگر خیانت دیدن از همسرشون تحمل نکنن؟

به نظرم جز یک نکته اونم اینکه با کسی قبل ازدواج دوست نشن اشتباه دیگه ای نکردی

یه سوالم ازت دارم

گفتی چادری شده بودی

بعد گفتی ساقدوش دوستت قرار بود بشی با مهرداد

مسلما همسر اون زن هم بود

و توهم بی حجاب میخواستی ساقدوش بشی درسته؟

بعدم بهش گفتی یکی دیگه جات بیاد یعنی یه مرد دیگه جای اون بیاد ساقدوش بشه وتو جلوی اون دو تا مرد و عکاس و همه بی حجاب باشی درست فهمیدم؟

بعد گفتی خورشید روباباش میشناخته و باباش با اون مشکلی نداشته و حتی باباش با کثافت کاریای رامینم مشکلی نداشته

در صورتی که خورشید اهل رفتن پارتی بوده و تو عکس اونو با مهرداد تو‌پارتی دیدی

و فرنازم که مسلما از تو بدتر بوده از لحاظ حجاب وعفاف

یکباره باباش فقط برای تو جانماز آب کش شده بود؟؟؟

وای اون داستان ک میگفتم شبیهه داستانته ولی تواینستادارم میخونم وباهم قاطی کردمم باداستان شمابه پایان رسیدقضیه چیه

سلام خوبی؟ 

نمیشه بازم ادامه بدی 

قلمت خیلی شیوا و خوب بود 

دلم برات تنگ شده 

بهت پیشنهاد دوستی میدم بپذیر