شماهم اينطور شديد؟؟

زندگيم همش شده تهمت دعوا افترا 

بگن وظيفته كبودي دستام

اين اخري انقدر خسته شدم انقدر خسته شدم كه تا شوهرم دوباره دستمو كبود كرد دعوا كرد 

چاقو برداشتم فرو كردم تو دستم

خيلي خستم

نميدونم چكار كنم

پدر شوهرم ارزويه طلاقمونو داره مادر شوهرم كه عممه ميخواد كوجيكم كنه و دعوامون بندازه خواهر شوهرم اصلا كار نميكنه و گنده تر از دهنش بارم ميكنه

جاريم چشش دنبال شوهرمه پشتم حرفايه بيخود ميزنه

بعد مني كه تو ايران كسي جرات نداشت بهم تو بگه 

الان مثل بدبختا مجبورم سكوت كنم دعوا نشه شوهرم بارم كنه يا كووچيكم كنه اعتماد به نفسم صفر شده حس پوچي دارم

نجف هستم عراق

نجف

ديگه حتي بچمم نميخوام 

تو دعواها ميگه بچرو بده برو گمشو 

فكر كرده نميكنم اين كارو 

بعد دعواها بغلم ميكنه ابراز علاقه ميكنه فكر ميكنه يادم ميره ولي زخم كاراش رو دلمه 

از اين ميسوزم ما بنج سال عاشق هم بوديم اون عراق من ايران پسر عمم بود 

اشتباه كردم 

نميدونم اومدم حرف بزنم ببينم جدا شم يا نه

بخدا خيلي باهاش راه اومدم 

زماني كه عقدش بودم حاملم كرد تا فهميد حاملم كفت بنداز بجرو هنوز عروسي نكرفتيم كفتم منو اسير خودت كردي جرا بندازمش مكه دوستم نداري خب زودتر عروسي بگيريم 

فحش ناموسي داد بلاكم كرد 

بعد يه مدت خبر رسوند دختر عموشو ميگيره 

بعدش بجرو انداختم اومد ادعا بدري كرد 

بجم كو دوباره بخشيدمش اومد ايران ديدم با دختر عموهه واقعا بيام بازي ميكرده و اين بكنار كلي دختر ديكه هم بودن 

طلاق كرفتم  دوباره 

برا اينكه باش تو زندكيم باز نشه به يه خاستكارم جواب مثبت دادم تا نشونم كردن باز برگشت دوباره عءابم داد 

من بهم زدم اون خاستگاريو باز برگشتم 

بعد كلي سركوفتم زد ديكه هرجي بيام يا خيانتاش وقتي من زنش بودم اون دختر بازي ميكرد به روش مياووردم ميكفت توهم نامزد كردي خودشو همش توجيه ميكنه 

ديوونم كرده 

خيلي اذيتم كرده خيلي تو دعواها باباش تهمتم زد عمم تهمتم زد پشتشونو كرفت جلوشون بهم ميكفت كمشو از زندكيم خستم كردي در صورتيكه من كسيو ندارم خودش ميدونست زنش بشم بابام دست ميكشه ازم منو غريب كرد تنها كرد بعدش معذرت خواهي ميكنه ميكه بخدا دوست دارم دارم سياست ميكنم 

ولي بول داره ميتونه خونه سوا بگيره اگه دوستم داشته باشه ميتونه دعوا كنه و حقشو بگره بريم از اين خونه ولي نميكنه اينكارو خستم خيلي خستم همش ميكه صبر كن جرا بايد صبر كنم مك ه جكار برام كرده ميكه برات عروسي كرفتم ميكم وظيفته ميكه اتاق به اين خوشگلي برات درست كردم به چشت نمياد 

اخه اتاق شد زندكي من تو ايران ده برابر اينارو داشتم 

اينا زندگين؟؟

بهم وعده وعيد داد 

گفت همه جي عوض شده 

كفت هرجي تو بكي

كفت ديكه نميزارم كسي كوجيكت كنه

من با غرور و اعتماد به نفس اومدم عراق 

دلم بهش گرم بود

ولي الان هيچم ميترسم وقتي بارم ميكنن جواب بدم دعوا بشه 

گاهي اوقات ميگم بزار جواب بدم از خوودم دفاع كنم 

دعوا بشه كه بشه بزار يبارم محمد طعم بدبختي بكشه بزار اون مجبور بشه جوابگو باشه از حاملگيم ميترسم ميترسم حمله كنن بزنن بچم بيوفته نميدونم