منو همسرم دیروز عقد کردیم، خیلی وقته میشناسمش، خیلی آقاست و خیلی هم دوسش دارم خداروشکر
دیشب برای اولین بار خونمون موند و دوست داشت که از همون شب اول خیلی راحت باشیم باهم... من اما خیلی خیلی سختم بود و بازهم تا جایی که تونستم به حرفش گوش کردم، اما آخر بازهم نتونستم راضی اش کنم و بارها تکرار کرد دیشب که چرا راحت ارتباط نمیگیری بامن و مگه دوستم نداری؟
خیلی سردرگمم حس میکنم نباید اینقدر از خودم و عقایدم بگذرم و از طرفی هم خیلی دوسش دارم