2733
2734
عنوان

یه بارم اینجا بمون

173 بازدید | 36 پست

من در ظاهر خانواده پرجمعیتی دارم ولی همیشه تنها بودم از اول اولش تا زایمان و بچه داری و ...وقتی بچم یکسال و خرده ایش شد دیدم از بس تو جمع درنیومده وهمیشه با من بوده وابسته خجالتی پرخاشگر و ..... تصمیم گرفتم به تنها خانواده ای ک دارم برو بیا کنم به من خیلی نزدیکن اندازه دوتا کوچه پایینتر میرفتم و میومدماخلاقای بچمم کم کم داشت بهتر میشد چون تو جمع در میومد تا اینکه یه روز از خاهرم شنیدم میگه بابا پشتت میگه چرا این هرروز پامیشه میاد اینجا حالا اینم بگم نه ناهار نه شام فقط عصری دوساعت میشستم و برمیگشتم حالا تو شوکم نمیدونم از بابای پیرم بخاطر حرفش ناراحت باشم یا نه پس چیکارکنم راستی چن روزه نمیرم

تا یکسال اصلا نمیرفتی بعد هرروز خدا دو ساعت میری؟

مردِ من چشمهایش لبریز از آرامش است...وقتی کنارم قدم میزند از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارم...او معنای تمام و کمال واژه‌ی امنیت است...قول هایش قول است...تهِ چشمانش پاکی موج میزند...برای عاشقانه هایم مجنون است و برای بچگی کردن هایم پدر ...مردِ من مــــرد است و محکم...آنقدر محکم ک میتوانم با خیال راحت کنارش همان دختربچه‌ی ساده‌ باشم 
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

بابای منم پشتم همینو گفته جالبش اینجاس مامانم گفت بابات گفته این چرا هرروز پامیشه میاد اینجا دقیقن منم واس زایمان و بچه داری کاملا تنها بودم و الان ک بچه دوماهمو میبرم بیرون یجوری میکنه

مامان بزرگم با مادرم همین کار کرد الان2سال اصلن خونه مامان بزرگم نمی ریم

ای بی خبر از حال بیمارم...رفتیُ خود را به که بسپارم؟باور نکردی حرف قلبم را... آرام‌جانم دوستت دارم....دوستت دارم💔 دردت ،به قلبُ روح و جانم زد...عشقت فقط زخم زبانم زد...جاااانم تو بودی ،زندگی بو برد...آخر تو را برد و به جااانم‌زد...تو رفتیُ شد روزگارم سیاااه،منم آنکه ماند ،منتظر چشم به راه،چه ماند از دلم؟ غیر ازاین اشک و آه

تقصیر خواهرته که حرف میاره ! 

تو بفکر بچه ت باش تا جاییکه بهت بی احترامی نشده برو عزیزم 

شاید چون قبلنا اصلا رفت و آمد نمیکردی الان مرتب میری براشون جای سواله نه اینکه نخوان بری 

تمام نا تمام من
با تو تمام می شوم ..
2740
نه که نمیرفتم مثلا هردو هفته یه بار میرفتم

خب رفتارت عجیب بوده

چ فرقی با قبل کرده رفتارشون باهات ک هرروز بری؟

مردِ من چشمهایش لبریز از آرامش است...وقتی کنارم قدم میزند از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارم...او معنای تمام و کمال واژه‌ی امنیت است...قول هایش قول است...تهِ چشمانش پاکی موج میزند...برای عاشقانه هایم مجنون است و برای بچگی کردن هایم پدر ...مردِ من مــــرد است و محکم...آنقدر محکم ک میتوانم با خیال راحت کنارش همان دختربچه‌ی ساده‌ باشم 
اخه حس بد بهم میده حس میکنم مزاحمشونیم بیچاره من و بچم


یا باید دلت گنده باشه و بری

با بمونی خونه و در و دیوار تماشا کنی

ای بی خبر از حال بیمارم...رفتیُ خود را به که بسپارم؟باور نکردی حرف قلبم را... آرام‌جانم دوستت دارم....دوستت دارم💔 دردت ،به قلبُ روح و جانم زد...عشقت فقط زخم زبانم زد...جاااانم تو بودی ،زندگی بو برد...آخر تو را برد و به جااانم‌زد...تو رفتیُ شد روزگارم سیاااه،منم آنکه ماند ،منتظر چشم به راه،چه ماند از دلم؟ غیر ازاین اشک و آه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687