دوستان بنظرتون حق دارم ناراحت باشم؟

hhaappyy

عضویت: 1398/06/04

تعداد پست: 448

خو

1398/08/05

11:12

مامان_ستایش

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

1alijoon2

عضویت: 1398/07/10

تعداد پست: 99

نگران پسرشه

امروزهمان فردای هست دیروزدرانتظارش بودی اقاهستم

1398/08/05

11:12

رهــrahaــا

عضویت: 1397/10/08

تعداد پست: 304

اوه همون اول بگو مشکل چیه دیگه!

حالا باید منتظر باشیم قطره چکونی شرح ماوقع بدی!😕

1398/08/05

11:12

مدیر استارتر

عضویت: 1396/02/12

تعداد پست: 641

تااینکه تقریبایه ماه پیش مادربزرگ همسرم فوت کردن ومن بااینکه تازه زایمان کرده بودم وبچم تقریباچهل روزه بود سه روزاونجابودیم وصبح وبعدازظهرمیرفتیم مسجد ونهاروشامم ک همه خونه پدرشوهرمن بودن وواقعااین سه روزهم خودم هم بچم توشلوغی وعزاداری اذیت شدیم امامن اصلابروی خودم نیاوردم بااینکه بعضی وقتابخاطربهانه گیری نوزادم مجبوربودم ساعتها تنهاتواتاق باشم وحتی گاهی نهاروشامم تواتاق میخوردم اماباخودم میگفتم بازحضورم بهترازاینه ک نباشم

1398/08/05

11:14

مدیر استارتر

عضویت: 1396/02/12

تعداد پست: 641

خلاصه سوم ک تموم شداینارسم دارن هرهفته پنجشنبه هاقران خونی میگیرن و بعدازظهرمیرن سرمزار وشب هم دورهم قرآن میخونن وبازهم ماسعی کردیم باوجودبچه کوچک هرهفته روبریم.

درضمن اینم بگم من هم دانشجوهستم هم کارمند

1398/08/05

11:17

مدیر استارتر

عضویت: 1396/02/12

تعداد پست: 641

تااینکه اینهفته برای من یه کاراداری فوری پیش اومد ومن تقریبا تاساعت دودرگیربودم تارسیدم خونه سریع نهارخوردیم یه دوش گرفتم ونوزادمم بردم حمام(بایدحتمامیبردمش چون عرق میکنه وبدنش زخم میشه وبعدم خیلی کثیف بود)سریع رفتیم چون همسرم دوس داشت حتمابه سرمزاربرسه

1398/08/05

11:19

مدیر استارتر

عضویت: 1396/02/12

تعداد پست: 641

دوستان کسی هست یادارم برای خودم میگم؟

1398/08/05

11:20

2 نفر لایک کرده اند ...

copper

عضویت: 1398/05/15

تعداد پست: 2460

بگو

1398/08/05

11:23

مدیر استارتر

عضویت: 1396/02/12

تعداد پست: 641

رسیدیم سرمزاردیدیم همه اومدن وهمسرم سریع پیاده شدورفت امامن چون حمام بودیم وهواهم یکم سوزداشت پیاده نشدم وهمسرم گفت شمانمیخوادپیاده بشی وازهمین جابخون و...حتی دخترعموی همسرم بنده خدابرام حلواآوردتوماشین وگفت خوب کاری کردی پیاده نشدی ویوقت بچت مریض میشه و...

1398/08/05

11:23

znaznin

عضویت: 1398/07/07

تعداد پست: 82

خب

1398/08/05

11:23

znaznin

عضویت: 1398/07/07

تعداد پست: 82

نمیخوای بگی ما بریم

1398/08/05

11:28

مدیر استارتر

عضویت: 1396/02/12

تعداد پست: 641

تارسیدیم خونه پدرشوهرم مادرشوهرم گفت شماک پنجشنبه هابیکارین چرااینقدردیراومدین و چراازماشین پیاده نشدین و...ایناروبایه حالت ناراحتی گفت.من اولش بردی خودم نیاوردم اماهی تکرارکرد ومنم گفتم مادرجان اسمشه ماپنجشنبه هابیکاریم ومن تاساعت ۲ اداره بودم ویهوتاپدرشوهرم اومد(پدرشوهرم هوای منوداره ومادرشوهرم ازش چشم میزنه ک بمن تیکه بندازه)سریع پریدوسط حرفموگفت من منظورم فاطمه(خواهرشوهرم)بود

1398/08/05

11:29