مال من ک خ طولانیه 12 سالم بود همو دیدیم اولین بار😁😁
با هم دوست بودیم توی خیابون منو دید به زور بهم شماره داد اول اصلا ازش خوشم نیومد ولی بعد دیوانه وار عاشقش شدم چند سال با هم دوست بودیم شوهرم اولش قصد ازدواج نداشت ولی بعد ۲ سال ازم خواستگاری کرد و با هم ازدواج کردیم
من با همسرم تو محل کارم یه دعوای شدیدی کردیم. حسابی از خجالت هم درآمدیم... همون دعوا هم باعث ازدواجمون شد
اینستا سال 94! با فالو شروع کرد بعد گاهی کامنت میزاشت من ازش بدم می اومد.اون زمان من شاخ اینستابودم ولی فالوی شوهرم یادم موند بااینکه کلی فالور داشتم! بعد گفت برام پایان ناممو ترجمه کن بعد ش کلا کاری بهم نداشتیم او جنوب من غرب! یهو بخودم اومدم دیدم عاشقش شدم حتی عکسشم ندیده بودم .شوهرمم ازمن خوشش اومده بود دوسه سال کلا کامنت در حد اینستا! تااینکه سال 96با مخالفت خاتوادم شدیدددددد.ازدواج کردیم
منو بیرون دیده بود بعد دختر خالم با خواهرش دوست بود از طریق دختر خالم شماره مو بالاخره یجوری پیدا کرد بعد پیام داد تلگرام‌من بلاکش کردم چون کلا از ازدواج بدم میومد و اینکه اصلا نمیشناختمش یه هفته بعد اومد خاستگاری به دلم نشست جواب مثبت دادم
ولی خودش گفت میخواستم امتحانت کنم ببینم پا میدی یا نه که خداروشکر عقلم کار کرد اونروز 😂😂😂😂 البته چون درگیر عروسی داداشمم بودم اصلا وقت نداشتم بلاکش کردم
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام ویاد خدا و عرض سلام و ادب ب تمام نی نی سایتیا از جمله خواننده های روشن و برادران گرامی ونی نی یار محترم ۱ و ۲ و۳و ۴ و۵ خانم تهرانی و سایر بستگان بسیار خوشحالم که در این تاپیک حاضر هستم
باید بگم من مجردم
چ سخنرانی شیوایی کردم😂
نمایشگاه مبل داشت رفتیم برا خرید شماره داد دوست شدیم ۲ ماه بعدم عقد کردیم خیلی سریع
دوست شوهر دوستم بود قرار بود من و با برادر شوهرم آشنا کنن برادرش هم اومده بود یعنی همین شوهرم از اون خوشم اومد اونم از من... برادر شوهرم کلا رفت تو حاشیه
از فامیلامون بود ولی چندین سال بود ندیده بودمشبعد تو محرم تو هیئت دیدتم و عاشقم شد بعد شمارما از یکی گیر اورد سه سال باهم در ارتباط بودیم الانم بابا پسرمه😍
روز اول دانشگاه محل ثبت نام رو بلد نبودم خواهرم گفت اون پسره قیافش مثبته برو ازش بپرس رفتم جلو پرسیدم اونم خیلی خوب راهنماییم کرد.گذشت و دو هفته بعد سر کلاس فیزیک 2دیدم همون آقا پسر با هم وارد کلاس شدیم کلی فک کردم تا یادم اومد کجا دیدمش.یه ماهی از دانشگاه گذشت و باشگاه پژوهشگران جوان کلاس برنامه نویسی برگزار میکرد من رفتم ثبت نام کردم رفتم سر کلاس دیدم استادم همون اقا پسره 😊.توجه ها بیشتر و بیشتر شد تا بلاخره 7آبان همون سال بهم پیشنهاد داد رفتیم بیرون حرف زدیم چند ماه تا اینکه جواب مثبت دادم بهش به خانوادم گفتم اونم به خانوادش گفت لیسانس گرفتیم بعد فوق لیسانس گرفتیم به پای هم موندیم کلی درد سر کشیدیم ولی همیشه پشت هم بودیم سختی ها رو به جون خریدیم ولی اخ نگفتیم تا اینکه به هم رسیدیم.دوستای مجرد من و همسرم برای رسیدن به هم چون عاشقانه و عاقلانه همدیگرو دوست داشتیم از خیلی چیزا مادی گذشتم ولی خدا همش برامون رسونده.
خواهرش دید پسندید بعد خودش اومد تو خواستکاری همو دیدیم ک از نجابتم خوشش اومده بود اما من از قیافه و هیکلش چسام کور شد اخلاق و ندیدم
