2737
2734
خب شاید دوست بودید باهم مادرش اینجوری نمیپسنده و بخاطر اینکه حتما همسرتون خیلی عاشقتون بوده اومده تا ...

مامان منم به عروسمون راضی نبود همین کارا رو که استارتر میگه میکرد آخه بگما عروسمونم از اوناش بود هرگز نه تنها تلاش نکرد خوبیشو به مادرم ثابت کنه بلکه بدتر هم کرد حتی دل منو میسوزوند زنگ میزد توهین میکرد درصورتی که من کلا بیطرفه بیطرف بودم اصلا از روز ازدواجش با داداشم دوسه بار بیشتر ندیدمش گاهی واقعا عروسها از بدی خودشونم نمیگن فقط میخوان مادر شوهر خوب باشه تو کل فامیل ما حتی یه نفر نمیگه عروسمون خوبه همه میگن قشنگ ذاتش معلومه خرابه 

غم کم میخوریم کم که نه هرروز کم کم میخوریم 

خوب چرا رفت و آمد میکنید تلفونهاشو جواب ندید 

الهی همیشه در کنار همسرت شاد و سلامت باشی و خداوند یه بچه سالم و زیبا بهت بده 

به این مسائل فکر نکن چون خودت داغون میشی و حرص و استرس روی بچه دار شدن خیلی تأثیر میزاره

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟؟؟؟                به کجا میروم آخر ننمایی وطنم                          خداوندا مرا آن ده که آن به  

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ول کنید بخدا این چیزا عمه خدابیامرزم یه ضرب المثل بهم یاد داد گفت هر وقت اذیتت کردن اینو بخون 

ماه با منه پام ک و ن هر چی ستاره

معنیش شوهرم با منه پام درون ک و ن بقیه شون 


افرادی که با ما هم عقیده هستن به ما آرامش میدهند" و افرادی که مخالف با عقیده ما هستن به ما دانش... و آدمی برای لذت بردن از زندگی به آرامش نیاز دارد و برای بهتر زندگی کردن به دانش
2731
منم همین مشکل روباخانواده همسرم دارم یک سال ونیم هست عقد کردیم ولی نه خانواده من نه اون راضی نبودن ا ...


دوست عزیزم اول اینکه بدی  قضیه شما اینه که هر دو خانواده ناراضی بودن هم خانواده شما و هم خانواده همسرتون. تو ازدواج وقتی یک طرف خانواده هم ناراضی باشند دردسر سازه ومشکل پیش میاره و ممکنه تا آخر زندگی هم تاثیر ناراضیتیشونو  تو زندگی زناشویی فرد بذارن و زخم و زبون بزنن و توهین کنن مثل استارتر عزیز ، چه برسه به اینکه هر دو طرف ناراضی باشن مثل شما، تو این موارد بلاخره خانواده دختر به خاطر حساسیت  و دوست داشتن دخترشون کوتاه میان حتی خانواده پسر هم به خاطر ترس از دست دادن پسرشون و بالاجبار پسرشون تن به ازدواج فرزندشون میدن ،درصدی از خانواده پسرها بالاخره با شرایط و ازدواج پسرشون بعد از گذشت یه مدت کنار میان و عروسشون رو به جمع خانوادشون راه میدن اما بعضیا هم مثل استارتر بعد از گذشت سه سال باز هم قبول نمیکنن عروسشونو به عنوان عضو جدید، به نظرم اول آشناییت نظر خانواده ها و پدر مادرها به عنوان پیشنهاد دهنده یک زندگی و شخص سومی که پسر و دختر رو میبینه و تجربه ای که دارن خیلی مهمه چون واقعا گاهی اوقات چند سال بعد به نظر اونا میرسی و خدای نکرده احساس پشیمونی میکنی از انتخاب سرنوشت سازی که تو زندگیت گرفتی ،وقتی دیدید دو طرف ناراضی هستن به نظرم یکم با وسواس و دقت و تیز بینی بیشتری روی همسرتون و خانوادشون تمرکز می کردید و تو دوران آشناییت بیشتر خانوادشونو میشناختین( شاید نارضایتی خانوادتون درست بود) .

میشه لطفا برای حاجت دلم یه صلوات بفرستین  

حالا باز خداروشکر شوهرت پشتته

خدایا شکرت که بعد ۲ سال و ۹ ماه جواب این همه انتطار و دکتر رفتنم رودادی،خیلی ممنون که مهدیارمو سالم گذاشتی تو بغلم.......همه ما ادمهایی که بقیه فکر میکنن نیستم ،بیشتر ما آدمهایی هستیم که به صورتمون نقاب زدیم تا کسی دردمون رو نفهمه

بچه ها یه سوال بی ربط..اگه سیکل نداشته باشی از کلاس چندم باید دوباره شروع کنی؟؟

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....
2738

وای اسی چ صبررررری دارییی...اگ من بودم از ماتحت دارش میزدم

حالا مادرشم اگه به احترام شوهرم سکوت میکردم خواهرشو بدجور تلافی میکردم

اگر اینو میبینی برای نیت خیری که تو ذهنمه یک صلوات مهمونم کن❤به انرژی مثبتتون ایمان دارم😍😍
بله  یه بار گفتم آدم گرسنه سنگ و هم میخوره  بعضی وقتا دوری زن غوغا میکنه  بهتر خود ...

شما روان شناس هستید؟

چه کسی میداند؟   که تو در پیله تنهایی خود، تنهایی؟                 که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟                                                     پیله ات را بگشا،                                                                  تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی ....💗

منم بدون عروسی هیچی رفتم .خونم با اینکه حقم نبود بی احترامی زیاد دیدم . خلاصه بگم وقتی بچم بدنیا اومد دنبال زن واسه پسرش میگشت . چون من اجازه ندادم ضامن وام مادرش که هیچ درآمدی نداره بشه .انم دیگه تیر خلاص زد. فقط دیدم تنها کاری که میتونم بکنم اینکه قطع رایطه کنم .یکسال نه اجازه دادم بیاد نه زنگ بزنه . نه نوهی تازه دنیا اومده شو ببینه بعد یکسال بخاطر روحیه شوهرم اجازه دادم مادرشوهر.وخواهر شوهرم بیان واسه معذرت خواهی آشتی . واز او روز دوسال میگذره واقعا ۱۸۰ درجه عوض شدن . الان واقعا محبت میکنن .جبران اشتباهاشون .البته من از اونا میترسم فک میکنم همش نقشه اس . زیاد بهشون رو نمیدم .وسر سنگین اما مهربون تا میکنم باهاشون . سعی کن قطع کنی رابطه رو هر جا که دیدی مصموم شده فضل بخدا راحتری 

خدا رو دوست دارم چون دنیامو از اون دارم 😍دوست دارم خدا واسه همه چیز😘
همه جور آدم پیدامیشه اما خداروشکر مادرشوهره من مهربونه و اولین بار که منو دید اینقدر قشنگ بامن صحبت ...

خب؟ الان همدردی کردی با استارتر؟

دقت کنین!!!! قبل عقد و دوران آشنایی:نامزدی👈👈👈ثبت محضر و اومدن اسم ها به شناسنامه ها:دوران عقد👈👈👈شروع زندگی مشترک در منزل مشترک :عروسی!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

مجردی طولانی

media71 | 28 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز