کاش می دانستم این سرنوشت راچه کسی برایم بافته .. آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم ..........................................................................................................................
دختر همسایمون زنگ خونمونو زده،رفتم درو باز کردم میگم سلام بفرمایید، میگه: سلام خونه اید؟!!!! گفتم: نه منو که میبینی آخرین مدل پیغام گیر هستم لطفا بعد از شینیدن صدای بوق پیغام خودتان را بگذارید!!!:|
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم...
کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند...
برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم...
با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند...
کاش می دانستم این سرنوشت راچه کسی برایم بافته .. آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم ..........................................................................................................................
کاش می دانستم این سرنوشت راچه کسی برایم بافته .. آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم ..........................................................................................................................
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم...
کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند...
برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم...
با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند...
کاش می دانستم این سرنوشت راچه کسی برایم بافته .. آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم ..........................................................................................................................
کاش می دانستم این سرنوشت راچه کسی برایم بافته .. آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم ..........................................................................................................................
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم...
کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند...
برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم...
با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند...
کاش می دانستم این سرنوشت راچه کسی برایم بافته .. آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم ..........................................................................................................................