قسمت۷:ازچیزی که میدیدم داشتم شاخ درمیاوردم
باورم نمیشدشیرین ازماشین میلادپیاده شدیه شاخه گل رزهم دستش بودوقتی ازش خداحافظی کردبهش دست داد
میلاددستش روبوسیدازهم جداشدن
هنگ بوداصلا نمیتونستم این موضوع روتجزیه وتحلیل کنم
نیت میلادازاینکارش چی بود
شیرین امداینورخیابون رفت سمت خونه
انقدرحالم بدبودکه تکیه دادم به درخت که نیفتم
چنددقیقه ای طول نکشیدکه میلادبهم زنگزد
نمیدونستم بایدچکارکنم انگارمغزم ازکارافتاده بود
دوباره گوشیم زنگ خوردناخوداگاه جواب دادم
میلادگفت معلومه کجای
من ده دقیقه است اینجامنتظرم ازکار زندگیم بخاطرخانم زدم
صداشم اذیتم میکرد
گفتم دودقیقه دیگه پیشتم
وقتی سوارشدم باخوشرویی بهم سلام کردگفت به به خوشگل خانم حوصله اش سررفته بود
مادرخدمتیم کجاببرمت
ازاعصبانیت دستام رومشت کرده بودم
ولی سعی میکردم خونسردیه خودم روحفظ کنم
میلادجلوی یه سفره خونه نگهداشت رفتیم تو
سرویس چای قلیون سفارش داد
امدنزدیکم نشست که بغلم کنه
ولی سریع خودم روکشیدم کنار
دست خودم نبودازش متنفرشده بودم
دنبال فرصت بودم دلیل اینکارش روبپرسم
میلادکه متوجه تغییررفتارم شده بود
گفت چت شده رعنا
جزام ندارم ها
گفتم توامروزازصبح کجابودی
خندیدگفت کجارودارم برم مغازه بودم توکه اس دادی امدم دنبال
حالت خوش نیست هاعشقم
مجبوربودم ظاهرسازی کنم گفتم مال چندروز دوریه
میلادگفت به زودی میام خواستگاریت دیگه پبش خودمی وغم دوری نداری بعدم باصدای بلندخندید
اون روزهیچی به میلادنگفتم وخیلی زودبرگشتم خونه
رفتم تواتاق شیرین روتخت درازکشیده بودگوشی دستش بود
کنارش نشستم وگفتم امروزکجابودی
ازسوال بی مقدمه ام شیرین تعجب کردگفت بیرون بودم بادوستم
گفتم ازکی تاحالا دوستت۲۰۶ داره
بااین حرفم شیرین سریع بلندشدگفت تومگه من رودیدی
گفتم اره اون اقاکی بود
شیرین یه کم من من کردگفت رعناترخدایه وقت به کسی حرفی نزنی
خودت خوب میدونی اگربابابفهمه حتمامیکشنم
گفتم خیالت راحت چیزی نمیگم فقط بگو اون پسره کیه وچه جوری باهاش اشناشدی
شیرین که خیالش راحت شدگوشیش روبازکرد
رفت توگالری وعکسهای دونفره ی خودش میلادروبهم نشون داد
گفت خیلی پسرخوبیه من روهم خیلی دوستداره وقراره بیادخواستگاریم
یادته عیدرفتیم خرید
باسرگفتم اره
گفت اون مغازه که بهمون تخفیف دادم یادته
این صاحب همون مغازه است اسمش میلاد
دوروزبعدازعید بهم اس دادسال نوروتبریک گفت
وابرازعلاقه کردبهم که ازمن خوشش امده ومیخواد باهام بیشتراشنابشه
من اول حرفهاش روباورنکردم ولی اینقدرپیام دادکه منم ترغیب شدم واخرای فروردین رفتم دیدنش
والان چندماهی هست باهم درارتباطیم..