مثلا من يه مدت جنس اورده بودم مي فروختم همه مي گفتن ابرومون و داري مي بري با اين كار خيلي هم سود خوبي داشتم هم جنسام خوب بود هم قيمتام خوب بود همه هم راضي بودن
بعد انقدر گفتن و غر زدن ديگه نياوردم گذاشتم كنار
دوسال بعد خودشون اوردن شروع كردن به همون شكل جنس فروختن و افتخارم كردن
يا دست به هر كاري مي زنم هي ميان مخمو مي خورن
باردارم و استراحت مطلق سركلاژ شدم ميگن دكترت خيلي شلوغ مي كنه نيازم نيست انقدر استراحت كني
خونم يه شهر ديگه ست از مادرم دورم فقط ميگن بايد بچه دار شدي بياي پيش مامانت انقدر هي ميگن خودخواهي نمياي خسته شدم خب منم شرايط زندگيمو مي سنجم و مقدور نيست بيام نزديك مامانم اصلا حاليشون نيست
هي ميگن اينو نخر
اون كارو نكن
مي خواستم كارگر بگيرم ميگن نميخواد بگيري
يعني خسته شدم از بس تو همه چيز دارن نظر ميدن يعني همه چيز