هیچی محلش نمیدم
بخدا میاد خونم شب میمونه مثل کزت کار میکنم ناهار شام چایی خودم تنها درست میکنم میارم میبرم اون کنار پسرش میشینه حتی بخدا نميگه بيام ظرفایی ک خودمون خوردیم رو بشورم منم تصمیم گرفتم رفتم خونش مث خودش باشم در صورتی ک بخدا هس میگه شام واستین شام واستین آخرشم میگه گوجه تخم مرغ تو یخچال هس املت درس کن خودم باید درس کنم ظرفارم میشورم
دیگ نمیخوام نه درس کنم ن ظرف بشورم مگه چیش از من بهتره