سلام من 19 سالمه و تقریبا نزدیک یک ماه ونیم پیش با ی پسر اشنا شدم البته پسری که یبار قبلا بیرون خواسته بود با من دوس بشه من هم بدم نیومد شمارش و گرفتم ولی دیدم بعده چند روز اون پسری نیس که میخام بلکش کردم گذشت بعد دوماه دوباره ی جا توکافه دیدمش
شرو کرد به حرف زدن واصرار که با من دوس شو درمورد من دفعه اول اشتبا کردی خیلی زود تصمیم گرفتی من قبول کردم چون ظاهره خوبی داشت وضع مالی ش هم خوب بود و فک کردم ی فرصت دیگه بهش بدم وشاید من راجبش واقعا اشتبا میکردم یک ماه باهم دوس بودیم ومن همون روز اول بهش گفتم من اهل خونه اومدن واین برنامه هانیستم اگه میخای دختر زیاده بعد به من گفت نه من تورو واسه ازدواج میخام واسه خودم میدونم تو دختره خوبی هستی
یک ماه باهم بودیم میرفتیم کافه وبیرون تا اینکه بعدع ی هفته تو همون ی ماه ب من کفت تو چرا من ونمیبوسی تو من ودوس نداری خودشم من اجازه نمیدادم من وبوس کنه ولی اون اینکارو میکرد
یروز بزور میخاست ازت لب بگیره که من نزاشتم البته برام ی کادو گرفته بود بعد میخاس اینکارو بکنه من ازش نه درخواست ی داشتم نه بهش میگفتم فلان چیزو بگیر برام ب جز همون کادویی که اونشب بهم داد وهمون شب بهونه اینکه خونه کار داره اصرار میکرد منم باهاش برم من نرفتم
دوروز بعدش ب منزنگ زد بریم بیرون رفتم یهو تا نشستم گفت نزدیک خونتونیم که برو کادو روبیار من عکس بکیرم بهش گفتم نمتونم برگردم خونه الان شرایطشو ندارم ولی بی خیال نمیشد بهش گفتم اوکی رفتم خونه عکس میگیرم میفرستم بعد دیدم پافشاری میکنه گگفت نه میخام به یکی از دوستام نشون بدم من هم نمتونستم برم بیارم شرایطشو نداشتم
حرکت کرد تو ماشین به من کفت حس میکنم تو همش دروغ میگی و داشت به من تهمت میزد بهش کفتم وایسا میخام پیاده بشم چون ترسیده بودم بهم گفت برو کادو رو بیار بعد رابطمون تمومه
بعد با ههاش حرف زدم اونشب آضشتی کردیم
دوروز بعدش به من گفت همو ببینیم منم تو این دوروز دیدم رفتارش با من خوبه حس کردم پس مشکلی پیش نیومده رفتم بیرون تو ماشینش یهو سرعت ماشین وبرد بالا
و ی جا تاریک وایساد بزور به کیفم حمله کرد و گجوشیم مقاومت کردم پرتشون کرد توصندوق عقب در حال رانندگی یهو درخونمون وایسادگفت برو کادو روبیار خاستک برم گفتم کیفم وبده کلید خونه توشه با گوشیم پیاده شدم کیفمو بردارم تو خیابون روبرو شهرک خونمون ک ی جا خلوته شرو کرد به من حمله کردن کیفمو محکم میکشید دستامو تو خیابون میکشید کیفمو انداخت توماشین به من حمله ور شده بود میخاست من وبندازه تو صندوق عقب
بزور کیفمو کشیدمو نمیزاشتم من وبندازه تو ماشین یهو ی نفررسید من واز دستش تا حدودی نجات داد منم کیفمو برداشتم و رفتم
پلاک ماشین مو داره و اینکه من پام درد میکرد و زخم شده ودستم
به من میگفت من تو رو مبرم پیش پلیس وقتی تو ماشنش بودم بهش کفتم من کاری نکردم
به من تو ماشین قبل اتفاق میگفت میخام باهات کات کنم بهش کفتم چرا کفت چون ی بوس نمیکنی توقع داری کادو بگیری بوس کنی که من اصلا اینجورینبودم بهم توهین میکرد
الان
میترسم ازش
من تا حالا دوس پسر نداشتم واین اولین تجربم بود
خیلی استرس دارم
حتی میترسم از خونه برم بیرون که اومد بخاطر اون کادو بی ارزش وبهونه کنه واز طرفی حتی دوس ندارم ببینمش به من میگفت تو داری ادا تنگا رو در میاری من میدونم باتو چیکار کنم