یه شب از درد زیر قفسه سینه از خواب بیدار شدم. اولش شکم به معده رفت. درد خیلی هم شدید نبود ولی چون سابقه سکته قلبی تو خونوادمون داشتیم برای یک لحظه فکر کردم منم دارم سکته میکنم. بعدش حالت نفس تنگی شدید بهم دست داد خیلی ترسیده بودم و کاملا مجاب شدم که سکته میکنم . الان به اون روز خندم میگیره ولی همون شب خنده دار الان چند ساله زندگیمو خراب کرده دیگه آرامش گذشته رو ندارم انقدر ترسم شدید بود که آمبولانس خبر کردن واونا هم گفتن فشارت 15 هست باید بری بیمارستان. و سریال پانیک من از اینجا شروع شد روز بعدش بازم اون نفس تنگی بهم دست داد و رفتم پیش یه متخصص داخلی. که .............. تشخیص آمبولی ریه داد و بعد از اون یه مجمعی از دکترا نمیتونستن منو قانع کنن که آمبولی نیست .
مشکل دنیا این است که احمق ها کاملاً بخود یقین دارند، در حالیکه دانایان سرشار از شک و تردیدند