سلام دوستای خوبم ، یه تاپیک هم قبلا درباره مشکلم زده بودم اما کامل نبود . میخوام دوباره کامل تر عنوانش کنم بلکه شاید نظرات دوستان راه گشا باشه . من ۳۰ سالمه ، دو تا مدرک کارشناسی دارم یه شیمی یکی هم پرستاری که بعدا خوندم و تازه تموم شده . الان به صورت پاره وقت بعنوان نرس یه جا مشغولم حقوقش زیاد نیس ولی از هیچی بهتره . تا چندماه اینده که طرحم شروع بشه و برم بیمارستان حقوق بهتری میگیرم . حدود ۱۵ ساله که نقاشی میکنم و سبکهای مختلف بلدم و پیج اینستا هم دارم واسش، آشپزیمم خوبه ، اخلاق و رفتارمم خودم نمیگم اما اکثر فامیل دوسم دارن و میگن ک خیلی آروم و مهربونم . چهرمم خوبه ، حجابمم تقریبا همیشه کامله مخصوصا بعد از متاهلی . چون خیلی هم به تعهد بعد از ازدواج معتقد بودم و هستم مخصوصا تو شغل ما ک خیلی هم با انواع اقایون سروکار داره . ۴ سال پیش عقد کردم و سه سال و نیم هم از عروسی مون میگذره. همسرم ۳۳ سالشه خوش چهره و خوش هیکل و صدای خیلی خوبی دارن.همسرم بسیار آدم مهربان و خوش زبان و آدم معتقدی بودن که همین دین و ایمان و محبتش مهم ترین معیار من برای ازدواج بود. خواستگار هم خیلی داشتم اما ایشون همون جلسه اول چنان مهرش به دلم نشست که قبول کردم .مدرکشون دیپلم و شغلش اوایل نامه رسان بودن تو دانشگاه . از لحاظ سطح رفاهی خانوادگی خب ما خیلی بالاتر بودیم طوری ک همسرم همیشه میگفتن چی شد تو ب من بله گفتی اخه شما کجا و ما کجا. خودشون خانواده سالمی دارن. پدرشوهرم مداح شناخته شده محل و پسرا و همینطور همسر من همگی مداح هیئت و دسته هستن .همسرم ارگ هم به صورت حرفه ای بلون و میزنن. مادرشوهر و خواهرشوهرهامم خوبن و هیچوقت اذیتم نکردن. برام خیلی خرج نکردن چون نداشتن و منم برام پول مهم نبود زیاد . خلاصه ما بعد ۶ ماه نامزدی رفتیم خونمون . زندگیمون فوق العاده عالی و پراز محبت و پر از نور خدا بود به معنای واقعی . دوتایی همیشه نماز میخوندیم من اقتدا میکردم به همسرم . گلزار شهدا و شاه عبدالعظیم جای همیشگی بود ک میرفتیم. همسرم خیلی اهل مسافرت نیس اما من بخاطر اخلاق خوبش خیلی سخت هم نگرفتم . متاسفانه بعد از یه مدت حدود ۵ماه بعد همسرمو وارد شغل خدمات کردن . از همونجا روحیه و اعتماد به نفسش اومد پایین ، و یه تاسف دیگه اینکه خواهرم و پدرم خیلی رفتار مناسبی باهاش نداشتن و طوری همیشه رفتار کردن که انگار هیچی بلد نیست . بماند که چقدر بهشون گفتم که رفتارتون درست نیست باهاش اما خب تغییری ایجاد نشد. شوهرمم خیلی روی احترام و شخصیت نگه داشتن حساسه . همین عوامل و شغل باعث شد ک ایشون از خانوادم خیلی دلسرد شد و الان تقریبا ماهی یه بار شاید بیاد اونم زود برمیگرده خونه. فوق العاده محیط کار و رفتارها روش اثر گذاشته بود و عصبیش کرده بود اما تا حدود ۷ ماه پیش هیچکدومو خونه نمیاورد و همیشه بامحبت با من رفتار میکرد. همسرم خیلی هم تو فاز اینترنت و شبکه های اجتماعی نبود .آذر پارسال بور که من وقتی دیدم اینهمه تو خودشه و چون تا اون موقه واقعا از لحاظ ایمان و چشم پاکی خودشو بهم اثبات کرده بود براش اکانت اینستا نصب کردم... خیلی سریع چون معروف بود تو محل و رفیق زیاد داشت مخصوصا به خاطر مداح بودنش پیجش تو چند روز به ۵۰۰نفرینا رسید که تقریبا همه شناس بودن ... اما این اینستا نصب کردت همانا و تغییر کردن همسر من همان . کم کم عکسای مداحیشو برداشت و فقط دو سه تا فیلم از ارگ زدنش موند تو پیجش ، اصلا هم تو پیجش اشاره ای از متاهل بودن نذاشت همه ش میگفت رفیقام هیچکدوم نمیذارن . کم کم دیدم داره به دخترا و زنا پیام میده ، مدام از پستهاشون تعریف میکنه . کم کم تیپ و ظاهرش هم عوض شد . کسی ک اصلا شلوار لی و تی شرت نمیپوشید الان دیگه کلا فقط استین کوتاه و جین و کتونی میپوشه . خلاصه هرچقدر ناراحتی کردم که من خودم اینستا برات نصب کردم میرم میخونم بعضی وقتا میبینم داری با دخترا و زنا حرف میزنی ، ناراحتیمو به طرق مختلف ابراز کردم اوایل به رو نیاوردم بعد دیدم دیگه کار به عکس و شماره رسیده به رو اوردم ، جیغ زدم گریه کردم ، تهدید به جدایی کردم اما هربار قول داد درست میشه و هنوز ک هنوزه نشده ... چنتا چت زشت با دوسه تا از رفیقاش دیدم که کاش واقعا اشتباه کرده باشم که انگار قرار گذاشته بودن برن خونه یکی 😔😭 یکی دوبار پیش مشاور رفتم اما حل نشد . ۹ مهرم از دکتر خداداد که تو قلهکه وقت مشاور دارم. منی که گریه از یادم رفته بود روزی نیس که بدون گریه خوابم ببره . شوهرم خودشم همه ش میگه نمیدونم چرت اینطوری شدم ، اصلا دست خودم نیست ، مدام میگه همه چی عقده شده رو دلم ، بی احترامی های خانوادت ، شغلم ، یه ماشین نمیتونم بخرم ، رفتارهایی ک باهام سرکار میشه . چند بار تاحالا سرکار عذرشو خواستن که اخرین بار هم من رفتم و با وساطت برگشت به کار . دو ماه تو تابستون به بهانه اینکه کارشو دوس نداره نرفت سرکار . ینی مصیبت بود اون دوماه مدام تو اینستا و با دخترا و زنا . حداقل با یکی هم حرف نمیزد ک من بدونم کیو باید پاشو از زتدگیم ببرم . الان حدود یک ماهی هست که با همون وساطت من دوباره برگشته سرکار. از کار ک میاد دو ساعتی تو اینستا میچرخه و بعدش میره پیش رفیقاش .بعدم میگه میرم هیئت و دوباره بعدش میرن قهوه خونه و دیگه خیلی زود بیاد ۱۲.۳۰ شبه و بعضی وقتا دیرتر... خلاصه که دلم خونه ......
(ادامه شو تو اولین نظر فرستادم)