اینهمه چیز داری برای اینکه اعتماد بنفست بیاد بالا. دنبال روشی.
همینا رو ک گفتی روزی چند بار برای خودت بگو .
اتفاقا همسرت چون دیدا تو ازش بالاتری ، هی میزنه تو سرت تا خودش رو تخلیه و آروم کنه.
در مورد پر رنگ شدن ، تا همسرت گفت فورا بگو اوکی ، منم دوست دا م و .... ولی باید مسئولیت بچه رو بپذیری ، توی مراسم ها بچه رو بده به اون و خودت کمک کن . بگو با این شرط مثلا.
عزیزدلم بیخیال همه این حرفا شوهرت هرچی میخاد بگه تو به خودت برس به قول دوستمون لاک بخر لباسای خوشگل و متنوع بپوش به دخترت برس اینجوری دخترتم با اعتماد به نفس پایین بزرگ میشه به شوهرت محل نده زیاد تو مهنونیا فقط ببینه یه خانم تر گل ور گل و مرتب داده خودش دوباره جذبت میشه اصلا غصه نخور هرکی درس خونده خونده ببخشیدا اونجای لقش واسه خودش خونده قرار نیست همه مث هم زندگی کنن که اگه اونجوری باشه که ادم باید کل عمرشو بزاره تا شبیه دیگران شه نه عزیزم تو لحظه زندگی کن برات ارزوی خوشبختی میکنم دوست خوبم
خب دگ پس هیچ کاریش نمیتونی بکنی فقط سعی کن خودتو تغییر بدی منظورم تو حرف زدنات فقط یجور دگ صحبت کن خیلی محکم و قوی حرفاتو ب شوهرت بزن ک شاخ دربیاره بنظرم یکم بی محلی هم بکن ببین چه تاثیری داره
درمورد رابطت هم بنظرم شبا یه لباسای تحریک امیز مخصوصا عطر بزن یا از پایین ل خت بخاب
یجوری ی کاری بکن
یا بگو من نیاز دارم الان باید چیکاکنم خودارضایی کنم قشنگ بلند واضح بگو بفهمه تغییر کردی
تو هم برو کمک کن ولی خیلی ساکت و مظلوم واینستا مثه قبلا یکم قیافه بگیر سر بالا اعتماد بنفس فراوان مگه اونا کین خیلی متین و باوقار
من همش درگیر شوهرمم میخوام زندگیم خوب بشه ولی اون سرده خیلی تا میاد خونه با غر غر به یه چی گیر میده .تا دخترم نق میزنه سرش داد میزنه همش عصبیه چند بار خواستم جدا شم نمیذاره میگه ابروم جلو بقیه چی
فقط مردم داره ولی به خونوادش ک ما هستیم توجه نداره
یه مدت نادیده اش بگیر. انگار که نیست. فقط به خودت و دخترت برس و فکر کن. نذار حتی بیاد تو ذهنت. هرکاری هم کرد خیلی عادی باهاش برخورد کن. انگار یه مرد غریبه. سع کن فقط به خودت فکر کنی.
باید اعتماد به نفستو ببری بالا. برو پیش مشاور
شما الان مسئول تربیت دخترتم هستی. بخاطر اون اینکارو بکن
تو نمیتونی همسرتو عوض کنی. خودت که عوض بشی اونم خودشو ناخوداگاه تغییر میده
مثلا برو سمت چایی ریختن وبعد مثلا یهو میبینی دخترت داره ور میره به چیزی بانگرانی برو سمت دخترت طوری که مثلا میترسی چیزی روش خدای نکرده بیفته یا بخوره زمین یا...برو توجمعهاشون ولی یجوری باش که ینی دخترت نمیذاره کاری بکنی ن اینکه خودت نخای ...زیادم کارنکردنتو تابلو نکن.یبار که شوهرتم هست جلو اون یکاری بکن که ببینه ولی زیاد خودتو جررنده چون بیفایده اس...خودتم شقه شقه کنی فامیل شوهر نمیبینن...من این چیزااعتقادم نبودااا ولی به حرف بقیه رسیدم واقعا...شوهرتم چیزی گفت بگو حسابی کارکردم منتها کسی نمیبینه..با گلایه هم بگو...دخترتو بهانه کن چمیدونم...اگه بخای راهشو پیدامیکنی...اعتماد بنفس خودتم تقویت کن...میفهمم چی میگی خوبم میفهمم واسه همین دارم بت میگم خودتو بالابگیر که شوهرت زیادی سوارت نشه..
مرسی عزیزم امیدوارم توام خوشبخت باشی.
من الان نگران امروزم ک چطور برخورد کنم کلا رفتن توی خونواده اینا واسم دردسره .قبلا برام فرقی نمیکرد چون اعتماد ب نفس داشتم از وقتی هی گیر داده به همه چیم کلا پاشیدم از هم
راستش یه جوری ازش بدم اومده فک کن 7 ماه زنت و بیخیال شی بدون اینکه فک کنه اینم نیاز داره .کلا شبا تو پذیرایی میخوابه ما توی اتاق.
میدونی غرور داره خیلی و اینکه تنوع طلبه چند بار توی رابطه قبلا ها از بقیه گفت حس بدی دارم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
