شوهرم بهم خیانت کرد و اذیتم میکرد ولی دوسش داشتم و دارم حالا اومدم خونه بابام اونم خونه باباشه..
اصلا واسش مهم نیستم و دوستم نداره تا کی خودمو گول بزنم که انرژی مثبت داشته باشم...اصلا براش مهم نیستم..هرچی دعا میکنم بی اثره...خدایا چی میشه منو ببینی بخدا من میدونم بنده خوبی نبودی ولی تو که بزرگی تو که مهربونی ..حقه دل من انقدر آشوب باشه؟
من قوی ام چون ضعف های خودم رامی دانم ،من شجاعم چون اموخته ام وهم رااز واقعیت تشخیص دهم ،عاقلم چون ازاشتباهاتم درس می گیرم ،و...می توانم بخندم چون باغصه اشنا شده ام .
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چه هوایی … چه طلوعی!جانم …باید امروز حواسم باشدکه اگر قاصدکی را دیدم آرزوهایم رابدهم تا برساند به خدا …!به خدایی که خودم میدانم!به خدایی که دلش پروانه ست …و به مرغان مهاجرهر سال راه را میگوید !و به باران گفته ست باغها تشنه شدند …!و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست!که مبادا که ترک بردارد …!به خدایی که خودم میدانم چه خدایی … جانم …!
اره خیانت اونجوری نکرده ولی منم خیلی آزادش گذاشته بودم و دختره رو خودم اورده بودم دوستم بود...حالا این ها مهم نیست...جامون عوض شده و اون منو دوست نداره دلم گرفته