شوهرم نظامیه باید بیاییم چابهار زندگی کنیم واسه ۳ ۴سال فوقش ۲ ۳سال
دلم گرفته امشب انگاری پشیمونم دوست دارم ی اتقاقی بیوفته که هرچ زودتر تا قبل از عروسیم...
نمیدونم چیکار کنم
شوهرم بد نیست اخلاقش مخصوصا وقتایی که باهاش خوبی و بهش محبت میکنی
اونم شوخ طبع و احساساتی هست
اما ی اخلاق هایی هم داره که اصلا موردپسند من نیست
موندم با این اخلاقاش چیکار کنم شاید از نظر شما چیز خاصی نباشه اما واسه من هست
یکی از چیزایی که فکرمو درگیر خودش کردع از اون اول اینه که ی وقت شوهرم نزاره بیام خونوادمو ببینم
بعداز عروسی منظورم هست حداقل دو سه هفته اونجا باشم بعدش یکی دوهفته بیام شهرمون
ترسم بیشتر اینه که بگه سه ماه دوماه بس میمونی چابهار تا باخودم بری بیایی
همش میگه دختر دیگه رفته که رفته خونه شوهر اگه میخواست شوهر نکنه ازدواج نمیکرد
یا همش میگه یچسب ب زندگیت ب زندگیت توجه کن ن خونتون و خونوادت
خیلی سختم هست اینطوری
منم یدونه دختر یکم وابسته هم من هم خونوادم
یکم درک نمیکنه .....
تو فکر اینم که بزنم زیر همه چی😭😢😢😢😢😢😢😢
شما چجوری میرید میایید ...چجوری قانعش میکنید
چیکار میکنید خیلی سخته ...
خواهشا بگید 😔😔😔😔😔😔😔