من 4ماه عقد بودم الان 8ماهه ک قهریم
میخایم جدابشیم خاسته شوهرم چون خانوادش بامن دعوا کردن الانم گیر دادن ک باید طلاقش بدی
خیلی سعی کردم جدانشیم فایده نداشت الان مهریه اجرا گذاشتم اما هر لحظه منتظرم شوهرم زنگم بزنه بگ اشتی کنیم خیلی دعا میکنم
15مهر تولدمه اولین تولد متاهلی انقدر دلم میخاد باهام اشتی کنه
اما میدونم ک اشتی درکار نیست اون حتی یه پروفایل غمگین نميذارم همشم میره تور و گردش
خیلی غمگینم گاهی وقتامیگم مهریمم ول کنم حالا ک منو نمیخاد مظلوم از زندگیش برم بیرون تا خدا تقاصمو ازش بگیره
بعد یاد توهیناشون میفتم میخام نابودش کنم
عکسامونو نگاه میکنم اندازه تمام عمرم اشک میریزم
اگ میشه باهام حرف بزنید تجربه دارید بگید بهم
من خاهر ندارم♥