عزیزم نمیدونم چی بگم و چطوری بگم خودم ایمانم همچین محکم نیس منظور ن اینک اهل نماز و دعا و... نباشم هستم اما در حدی نیستم ک بخوام صحبت کنم
ولی ی چیزی رو برات تعریف کنم
مامانم هرسال روضه داره محرم
دوساله من پذیرایی میکردم این افتخار داشتم انشالله امسال هم قسمت و روزی من باشه
پارسال ک پذیرایی میکردم با سال قبل فرق میکرد سال قبل بخاطر مامانم پذیرایی میکردم ک نمیتونه زیاد راه بره و با خودم غر میزدم چرا نمیرن چرا نشستن بخورین برین
اما پارسال بخاطر امام حسین پذیرایی کردم اینقدر هم خوشحال بودم با روی خوش پذیرایی میکردم هرکس میشست تا ساعتها بازم پذیرایی میکردم کنارشون میشستم و... روضه مامانم ک تموم شد بعد چند روز خواب دیدم ی شب
ک با مامانم اینا رفتیم سینما یهو جلو در سینما شلوغ میشه روم برمیگردونم میگم مامان وشل کن بیا بریم زیارت وقتی برمیگردیم میفهمم اومدم مکه تو خوابم گریه میکنم باورم نمیشد روم برمیگردونم سمت سینما اسم سینما رو ببینم اما میبینم سینما نیس فرودگاه بوده با مامانم میریم سمت خونه خدا کعبه دیده میشد خیلی خوشحال بودم
دیگه خواب ندیدم انشالله امسال حداقل تو خواب برم کربلا خیلی دوس دارم برم