پاشده رفته وردل پسرش نشسته
بخواد تکون بخوره مث دخترا بش گیر میده
منم میدونستم نشد همو ببینیم چیزی ب روش نیاوردم چون متوجه شدم خودش زیادی عصبیه منم بخوام نق بزنم میزنه اون بیشعورو دو نصف میکنه
اما خیلی سعی میکنه به این گیر دادناشون کم عکس العمل نشون بده
همش میگه میترسم اهشون پشت زندگیم باشه همینجوری هم کم دل خانوادمو نشکستم
بین یه دوراهیگیر کرده یا من یا خانوادش
خانوادش باعث این دوراهی شدن اما خداروشکر اینقدر فهم و شعور دارم نخوام اذیتش کنم و دشمن خانوادش شم چون بیشتر از هرکسی اونی ک دوسش دارم عذاب میکشه
به هرحال شرایط چندان خوبی نیس
اخه نه دلت این وضعو میخواد
نه کاری از دستت برمیاد