2733
2734

یه میوه ای هست تو بازار نیست اغلب...تو جنگل های شمال درمیاد بهش میگن کندس...آبشو میگیرن...باهاش ترشی یا مربا درست میکنن...تو پاییزم در میاد...وای اینروزا حامله ام انقــــده هوسشو کردم که نگوووو😢

هرچه تبر زدند مرا...زخم نشد جوانه شد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740
یه میوه ای هست تو بازار نیست اغلب...تو جنگل های شمال درمیاد بهش میگن کندس...آبشو میگیرن...باهاش ترشی ...

جنگلیش دیرتر میرسه ولی درشتاش اوایل پاییز قابل خوردنه

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی،
قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که:
می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
نه 😂الان بچه هام مدرسه میرن .خودمم مدرسه میرم ولی نه به عنوان دانش اموز

اين صحبتتون من رو ياد اين ترانه انداخت 

ای ماه مهر! زهر هلاهل! 

باز آ که زنگ های ثلاثه

روزی هزاربار بمیرند


تا کودکان به وقت دبستان

از ترس امتحان نهایی

با نمره ی چهار بمیرند


ای ماه مهر! ماه بداخلاق!

با ایده های محکم و خلّاق

ما را بزن به خط کشی از چوب

ما را بزن به ترکه ی مرطوب 

تا در درون کودک دیروز

مردان بی شمار بمیرند


در این کلاس های رفوزه

لای کتاب های عجوزه

ما چیستیم بر درِ کوزه؟


سقّای عِلم! دست بجنبان

تا گوش های تشنه به دستِ

چَک های آبدار بمیرند


حمّالِ کوهِ پرسش و پاسخ

در جزوه های باطله بودند

        

حمّال تست های گران و

اعقاب گیجِ قافله بودند


حق داشتند آن همه قاطر

زیر فشار بار بمیرند


از رنج های دود شونده

تا خرتناق کام گرفتند


با دود از کتانی چینی

یک عمر انتقام گرفتند


تا حدِّ مرگ، نشئه ی نشئه

ماندند تا خمار بمیرند


یک مشت خطبه خوانده شوند و  

یک مشت نطفه بسته شوند و

هی ماشه ها چکانده شوند و

سربازها به شکل جنین ها

در خاکریزهای درونِ

زن های باردار بمیرند


مادر! مدادْقرمز من کو؟

کو لقمه های نان و پنیرم؟


آخر چطور بیست بگیرم؟

وقتی که دست های فقیرم

فردای درس آن همه باید

در جستجوی کار بمیرند


روزی هزاربار بگو آب

روزی هزار بار بگو نان


مادر! مرا ببر به دبستان

تا روی شاخه های جوانم

گنجشکهای توی دهانم

روزی هزاربار بمیرند


دل بادبادکی ست حصیری

آهی که می وزد دل ما را

تا اوج می بَرد به اسیری


با هر نخِ بریده شهیدی ست

دل های رفته را بگذارید 

در اوج افتخار بمیرند


ای گریه قبضه های تفنگت!

وقتش رسیده است که دیگر 

زندانیان زبر و زرنگت

در موسم تعلُّم و تعلیم

با آخرین گلوله ی تقویم

در لحظه ی فرار بمیرند


| حسین صفا |

پوستش رو مي گيري و تيكه تيكه اش مي كني و مي ذاري با كمي آب نيم پز شن بعد كه از شفتي در اومد با روغن ...

من كدوها رو كه پوست و تيكه كنم ديگه آب نميريزم چون خودشون آب ميندازن بعد برا اينكه شيرين بشن چند تيكه نبات ميندازم وقتي بخارپز شدن تفتشون ميدم و بهشون گلاب و هل و دارچين و زعفرون اضافه ميكنم و با گردو كوبيده شده تزيينش ميكنم 😋😋😋😋

وااي هوسم كرد

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687