بابای منم زیر دست نامادری بوده مادر خودش وقتی ۳ سالش بوده فوت کرده فکر کن بابام شش سالش بوده نامادری مجبورش کرده با گاری بره نفت بفروشه بعد میگفت یه بار زمستون سرد برف اومده بود منم در حین خالی کردن نفت کمی رو پاهوم ریخته نامادریشم نزاشته بره داخل خونه بعد خواهر کوچیکش دزدکی براش کبریت میبره که اتیش روشن کنه شلوارش که نفتی بوده اتیش میگیره
کل پاش سوخته بوده بعد میگفت یه ماه بیمارستان بودم حتی بابام هم نیومده ملاقاتم عموش که میره میبینه این بچه همش گریه میکنه وقتی پانسمانشو باز کردن میبینن کل پاشو کرم زده و گوشتاشو خورده و بو گرفته که با خرج خودش میبردش تهران و اونجا پدرم خوب میشه البته الان هم پاش جای اون وقتا مشخصه
همیشه د هین مشکل به ما میگه تروخدا تحمل داشته باشید نزارید بچه هاتون طعم تلخ نامادریو بچشن
پدرم همیشه از نامادریا وحشت داره هیچ نامادریو هم قبود نداره متاسفانه