آیا باید مرد خیانکارو بخشید؟؟ ؟

حرفاشو به من نمیزد باهام مثل غریبه هابود.بعدم باهمون مرده ازدواج کرد .معتاده اینم معتاد شدواسه پول موادشم گاهی شوهرش اجارش میده😭😭😭چند وقت پیش دیدمش اومد کلی گریه کرد وحلالیت خواست دلم خیلی پره از روزگار ولی چاره چیه

کامنت بعدی ایشون رو بخونید      به خانمش گفته   خودش گفته نه   گفته می ترسم باهم باشیم بعدا یهو بخوایم جدا بشیم  بی آبرویش بمونه واسه  من
بعد که اون شب  لو میره  >   میگه باکره نبودم  می خواستم نفهمی                 واقعا چی میشه  گفت             ترجیه میدم هیچی نگم.      

ای بابا😔خدا واسه کسی نیاره اینروز رو

کاش همون موقه ها میبخشیدیش آدم جایزالخطاس

تا سه ماه بعدش کامل زبونم بند اومد یه طرف بدنم فلج شد به چه حااالللییی بودم بماند.مادرم اب شد بابام پیرشد.ولی خداروشکر اول به لطف خدا دوم دوستام وضعیتم عادی شده.

من بخشیدمش ولی خدا نبخشیدش بد داره تاوان پس میده

خیلی براتون ناراحت شدم        اشک توی چشمام جمع شد
برای اون دختر هم همینطور     >        آخه مگه آدم کشته بود   بیماری صعب العلاج گرفته بود که پدر و مادرش راضی شدن بدنش به اون معتاد الدنگ که همسر پدرش ه           آخه چرا همچین کاری کردن           خب فوق  ش باکره نبود    به جهنم که باکره نبود         چرا همچین کاری با بچه خودشون کردن  ؟     

من التماسش کردم که بیا میبخشمت خودش نخواست گفت توسردی به درد من نمیخوری.با مرده از خونشون فرار کرد

من واقعا موندم  چرا پدرش این کار رو باهاش کرد        خب حالا باکره نبوده   نباشه   به جهنم که باکره نبوده        چرا این کار روباهاش کردین    اون نمی فهمید و خر بود       شما چرا که بزرگترشی !!     

توبه گرگ مرگه

مردی ک خیانت کنه امکان نداره بازم خیانت نکنه

من خودم ا اینکه پسرم از تمام مردای خائن متنفرررررررم و نفرینشون میکنم چون جامعه رو روبه فساد میبرن

پدرش بیچاره یه سکته ناقص زد وقتی فرار کرد.تموم شهرو دنبالش گشتم تا پیداش کنم زنگش زدم گفتم باهم درستش میکنیم چیزی نشده.گفت تو فقط خوشگلی داری ولی کاری ازت نمیاد...نمیدونید چقدر سخت بود وقتایی که پیشش بودم خودمو کنترل کنم اونوقت جوابم این بود...

                             نمی دونم چی بگم        اگه می تونی کمکش کن  از  اون منجلاب بکشش بیرون    
باهاش ازدواج نکن     رهاش کن      ولی از اون منجلاب بکشش بیرون         

ما همه کاری کردیم خودش نخواست هوس چشماشو کور کرده بود بعد فرارشم 6 ماه بعدش اومد به پدرش گفت ازدواج کردم پدرشم بخشیدش گفت اخرش بچمه

حالام که پدرش به رحمت خدا رفته مادرشم وقتی کارای اینو دید جمع کرد رفت شهرستانشون اینم اینجا هرشب تو بغل یکی