سلامم من همونم که گفتم بارداری دوممه ولی نمیخوام به خانواده شوهرم بگم خانواده شوهر من خیلی خوبن خیل هوامون رو دارن اصلا اهل دخالت اینا نیستن ولی مخالف سرسخت بچه داررشدنن همشونم یدونه بیشتر ندارن ولی من از تک فرزندی متنفر بودم هنیشه پسرم میخواد بره پیش دبستانی الان باردارم دیشب که همشون بودن هم شب عید بود هم سالگرد ازدواجمون شوهرم شیرینی گرفت اومد بهشون گفتبم خیلی برخورد بدی داشتن اصلا که ذوق نکردن که هیچ برگشتن گفتن دیووانه شدین ما چی بگیم دیگه حواهرش گفت میندازیش چیزی نیست که ناخواسته بوده دیگه گفتم بهدهیچ وجه ناخواسته نبودع از ته دلم نیخواستمش الانم که بهتون اطلاع دادیم فقط خواستیم مث از زبون غریبه ها نشنوین بعد رفتن تووقیافه همشون شوهر منم ناراحت شد گفت هروقت برای مخارجش یا نگهداریش اومدم در خونتون اونوقت گله کنید موقع رفتن هم زیر زیر گفتن بچه پس انداختن مگه الکبه منم بلند گفتم که بشنون گفتم من میخوام بزرگش کنم به کسی هم دخلی نداره فقط مادرشوهرم که از همه مخالف تر بود یکم خوشحال شد خیلی دلم شکست انگار بچم حرومه😢😢😢