امروز سالگرد ازدواجمونه. با کلی شوق و ذوق میخواستم شب جشن دونفره بگیرم. حالا مادرشوهرم زنگ زده از شهرستان واسمون‌کهمون اومده شمام بیان. شوهرمم گیر داد من با اینا رودربتیسی دارم‌بریم. خورد تو ذوقم. شوهر گفت بذار واسه فردا گفتم الان ذوق داشتم مثلا میخواستم سورپرایزت کنم. خیلی ناراحتم. امروز اولین سالکردمون بود واقعا حالم کرفته شد. همیشه یادم میمونه😔. انکار هر مهمونی بره خونه اونا ماهم باید بریم
نمیشد جشنتونو بگیرید بعد برید؟
فرداام خوبه که
عیب نداره فردا شب بگیر
خب نمیتونم درکتون کنم
پس حرفی نمیزنم
من جای تو بودم حالا ک اینطوری شد نه جشن میگرفتم نه پامو هیچ جا میذاشتم😬😒 یعنی چی ک رودربایستی دارم😒
سخت نگیر
کیک بگیرین برین اونجا دور هم‌باشین خوش میگذره
انشالله سال بعد همونطور باشه که میخوای
چ بد
خانم گل
چیزی نشده که
به شوهرت بگو دوس داشتم امشب باشه ولی حالا که نشد دیگه جشن نمیتونیم بگیریم
بعد فردا شب جشن بگیر بزا ذوق کنه
ماهم امروز سومین سالگرد ازدواجمونه😍
فردا بگیر عزیزم
دختر نداره مادر همسرتون؟
عزیزم چه سوپرایزی بوده ک شوهرتم خبر داره؟سخت نگیر
فردا برید بیرون خوش بگذرونید
زودتر برگزار کن قبل رفتن عکسای یادگاری بگیر کلا یه ساعت وقت میگیره😍
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
