سلام خانومادلم گرفته کسی هست درددل کنم
بگو عزیزم منم دلم داغونه
اگه زود میگی آوووورهههه 😊
داستان دوباره؟
منم دلم گرفته
زود بتایپ فقط اسی🙏
یه لایک مرتتتتتبببب
الان۲۴سالمه پدرم وقتی۶سالم بودفوت شدومادرم زن دوم پدرم بود،۵تابرادرناتنی ویک خواهر ناتنی دارم.مادرم بامن فاصله سنی زیادی داره ومن تنهافرزندپدرومادرم هستم،دوران کودکی سختی داشتم با مادرم تنهاوبدون هیچ پشتوانه ای زندگی میکردیم
پدرم ملک ومیراث زیادی داشت ولی ازاون همه دارایی هیچی به مانرسیدومن ومادرم تودوتااتاقک گوشه حیاط یکی از برادرهای ناتنیم زندگی میکردیم واونهاسعی داشتن ماروازاونجابیرون کنن هرروزبهانه میگرفتن توسرمای زمسون گازقطع میکردم توگرمای تابستون آب و برق قطع میکردن من ومادرم اگرازخونه بیرون میکردیم قفل در رو کاری میکردن که بازنشه ونیایم توخونه
مادرم اینقدتحت فشاربودکه گاهی موقع منوبرمیداشت میرفت خونه دایی هام که اوناهم وضع مالی خوبی نداشتن وبرای مدت یکی دوماه نمیومد بعدکه میومدهم روزازنو روزی از نو،تااینکه خونه ای که ماداخلش زندگی میکردیم روچون گوشه حیاط یکی از برادرهای بودروی خونه فروختن وهرروز صاحب خونه جدیدمامورمیفرستاددرخونه وبه مامانم میگفتن خونه روتخلیه کن مامانم جایی نداشت بره تااینکه یه روزیه مامورخانم اومدومادرم روبردن کلانتری
برادرم به قاضی رشوه دادوقاضی رای روبه نفع برادرم دادوبه مادرم حکم تخلیه دادن،توهمین حین همون برادرم که خونه ماروفروخته بودتصادف میکنه ومیمیره
هستین بقیشوبگم؟
ادامه نداره ؟
همه میگفتن نفرین مادرمن اونو گرفته،بعدازمدتی یکی از برادرهای ناتنیم ماروبردداخل یه خونه که مال همون داداشم که فوت شده بودوگفت اینجا زندگی کنید من ومادرم شبهای توی اون خونه میترسیدیم وتامدتها ازترس وتنهایی تاصبح بیداربودیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
0 ثانیه پیش
0 ثانیه پیش
0 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
