2752
2734

پایبز که رفتم دانشگاه سرم به درسم‌ گرم شد و همزمان حالم یه کم بهتر.رابطم با سینا خیلی کمرنگ شده بود.ازش زیاد خبر نداشتم تا اینکه فهمیدم سر یه داستان و مساله از دانشگاه اخراج شده و میخواد از ایران بره.حس کردم همه چی تموم شد و خب احساسی بهش نداشتم که زیاد ناراحت بشم میدونستم قراره بره جای بهتر.ترم چهارم خیلی تو درسام‌پیشرفت کردم رشتمو دوست داشتم.چندتا دوست خیلی خوب پیدا کردم همش همایش و سمینار میرفتیم کتاب میخوندیم و فیلم میساختیم و خیلی خیلی خوب بود.کم کم به یکیشون به اسم آرمان علاقمند شدم.مهربون بود و هوامو داشت و برای تولدم یه نقاشی کشید،دیگه واقعا عاشقش شده بودم و برای من که تشنه محبت بودم بهتر از اون وجود نداشت.برخلاف سینا که خودش و شرایط و آرزوهاش با من فرق داشتن آرمان مثل خودم بود.سه ماه کنار هم بودیم تو دانشگاه و چندتا سفر و کنسرت هم رفتیم،همیشه هم پیام میدادیم و از حال هم با خبر بودیم.تو همین اوضاع مامانم چندتای دعوای شدید راه انداخت و گفت دیگه نمیتونه‌ منو تحمل کنه و منو فرستاد پیش بابام.بابام وضع مالی و شغلی خوبی داشت ولی خیلی بد زندگی میکرد تو خونش حتی مبل نداشت و دوباره افسردگیم داشت برمیگشت.حالم خیلی بد بود.تو دوران انتخابات هم که تو ستاد فعالیت داشتم یه بار سینا اومد و دیدمش.چندماه ترکیه بود و برای ارشد میخواست بره اروپا.تابستون یه سفر هم با دوستامون رفتیم ولی من دلم پیش آرمان بود،سینا رفت و حالم خیلی بد بود و اول پاییز که آرمان رو دیدم پیشش گریه کردم و گفتم دوستش دارم.

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس

2731
شوهرم فردا عمل داره، پدرشوهرمم بدتر نق میزنه، اه حالم رو بهم میزنه،  اعصابم خرابه دلم گرفته&nbs ...

نمیتونی به بهانه ای بفرستی خونه یکی دیگه از اقوام

خدایا شکرت برا نعمت بزرگی که دادی...حتی فکرشم نمیکردم

باهام خوب برخورد کرد ولی گفت ازش یه بت ساختم و نمیتونه مسئولیت قبول کنه.حالم واقعا بد بود،از همه جا درمونده،یه ماه بعدش سینا خانوادشو فرستاد خواستگاریم و مامان بابام از خداخواسته بهش جواب مثبت دادن.انقدر حالم بد بود که ۶ ماه با هیچکس حرف نزدم.یه حلقه دستم کرده بودن و قرار شده بود دوسال بعدش که درسم تموم میشه عقد کنیم.تو اون گیر و دار حالم مامانم خیلی بد شد چون مریض روحی بود و تو بیمارستان بستری شد.یه کم خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم یه کار پاره وقت پیدا کنم.ارمان هم هیچی نمیگفت،نمیدونم حال من براش مهم بود یا نه.رفتم سرکار و یه کم حالم بهتر شد،مامان بابام اجازه نمیدادن گواهینامه بگیرم و کلاس زبان برم ولی سینا تشویقم میکرد،یکی دوبار هم اومد ایران برای نذریشون و دیدن خانوادش ولی من دلم باهاش صاف نمیشد.سعی میکردم درس بخونم و کار کنم و ذهنمو درگیر کنم.سینا هم یه خونه مجردی کوچیک داشت که زیاد خوب نبود ولی من اونجا تنها بودم آروم میشدم.

ارتباط منطقي دقيقا يعني چي؟    

صرفا داره يسري اتفاقات رو بصورت داستان كنار هم قرار ميده

پست دومش ببينيد ، با يكي هر روز ميرفته كافه بعد يهو ارتباط بدون دليلي كمرنگ ميشه و پسره اخراج ميشه، حذف ناگهاني و دليل غير منطقي آوردن براي اون

گفتم خیر سرم بهشون بگم یه مرد بالا سرش باشه، بی شعوره میدونستم عمرا بهشون نمیگفتم  ، یه جور نق ...

عمل چی هس؟

ای بابا بعضیا نمیدونن مرهم باشن یا نمک برا زخم

خدایا شکرت برا نعمت بزرگی که دادی...حتی فکرشم نمیکردم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687