به شدت زبون دراز وشیطون بودم که هنوز هنوز هم محلی های سابق منو میبینن میگن تو همون بلا گرفته ای
میگم نه الهامشونم
گل سرخ میکندم برگشو به عنوان لاک میزدم
برگ درخت رو عنوان غذا میخوردیم
یه بار با بچه های همسایمون گربه گرفتیم ببریم بفروشیم پولدار شیم دوهفته دنبال یه سگ بودیم نشد بگیریم
قورباغه رو به جرم ورد به خونم شکمشو پاره کردم
بیشتر ادامه نمیدم همین قدر کافیه بدونی چه وحشی بودم