بعد ک اشتی کردیم اون دختره رو ی جورایی ول نمیکرد هم خوشگل بود هم ماهر
ولی دروغاشو رو کردم چ دعواهایی داشتیم.وقتی کات کرد دوباره دعوامون شد فرداش راهی المان شد
روز اول برام مهم نبود ولی روز دوم انگار تازه فهمیدم چی شد کلی گریه و غذا نخوردن مامانم گفت فوقش توام میری بسه هیچی ازت نمونده.انقد گریه کردم و التماس ک برگرده اخرش گفتماوکی دیگه از خونه بیرون نمیرم گفت برمیگردم هفته بعدش اومد خواستگاریم