ما هفت سال پیش زمانی که نوزده ساله بودم و تازه دانشگاه قبول شدم عروسی کردیم سال ۸۹ که عقد بودیم شوهرم براساس همون رسم و شیربها چهار میلیون داد به بابام واسه جهیزیه بعد بابم این پولو خرج کرد سال ۹۱ که عروسی کردیم رفت چند تا تیکه بزرگارو خرید یخچال ۷۰۰ تومن لباسشویی ۸۰۰ گاز ۳۰۰ ظرفشویی شش نفره ۵۰۰ فرش دوتخته ۸۰۰ جمعا شد ۳۱۰۰
اینا رو که جمع میبندم دلیل دارم
خلاصه یازده میلیون کل جهیزیه من شد یعنی بابام هفت میلیون خرج کرد واسم کلی کم کسری داشتم پرده نداشتم مامانم پرده ای چند سال پیششو داد مبل نگرفتن چرخ خیاطی نگرفتن قاشق هم استفاده سده ای خودشو داد 😩😩رو تختی نگرفت اوایل خودم پتو مینداختم لوازم برقی یه ماکروفر و یه غذاساز گرفتن فقط بعد که عروسی کردیم مامانم یه همزن و پلوپز هم خرید بعدش اورد با یه سماور رو گازی عاقااااا مامان بابام ابروی منو شوهرمو بردن هر جا نشستن گفتن ما دخترمونو فرستادیم خونه خودش با جهیزیه آنچنانی 😮😮ولی همچنان داریم میخریم واسش مامانم میومد خونم همش در حال تذکر دادن و دعوا کردن من بود قدر اینو بدون اینو ورا اینجوری مردی یا میگفت لیاقت این وسیله شیکو نداری و با بابام همش منت میذاشت ما یه همشهری پولدار داریم باباش میلیاردره بابام میگفت تو شهرستانمون گفتن یکی فلانی بهترین جهیزی رو داده یکی هم بابای من
تو این هفت سال منو شوهرمو کشتن بخدا از منت این جهیزیه اشکمونو دراوردن هیچوقت هم دست برنمیدارن بعد چند سال هم میگن شوهرت هیچ پولی نداد همشو ما خریدیم
من هرچی میخوام ندید بگیرم و تو دلم هی میگم مامان بابای دختر وظیفه ای ندارن جهیزیه بگیرن ولی این منت هاشون داغونم کرده به خدا میگم ابرو نذاشتن یهو تو مهمونی فامیلی با منو شوهرم دعوا میکنن طولانی شد تو پستای بعد میگم