ناشکری نمیکنم بخدا ولی دیگه خسته شدم بعد دوسال از مرگ بچه اولم خدابازم من لایق مادر شدن دونست ولی وقتی همه مامانای باردار رو میبینم خودشون میان این ور و این ور دلم خیلی میسوزم امروز رفتم سونو آن تی خداروشکر بچم حالش خوب بود خداروهزارمرتبه شکر ولی یه دور بند ناف دورگردنش ولی دکترم گفت بایدسرکلاژشم سری پیشم توی ۲۵ هفتگی شدم ولی بچه نموند و وقت به دنیا اومدن سه دوربندناف دورگردنش پیچیده بود بعد ۱۷ روز زجر کشیدن من و خودش مردش تو این دوسال چیاکشیدم بماند ولی خسته شدم از امروز که نگاه شوهرم وقتی گفتم سرکلاژبشم نگاه سرزنش بار بود یعنی تو ناقصی اینو اون سری هم وقتی بچه به دنیا اومد گفت ولی این سری اینوتوچشماش خوندم خیلی میترسم این سری هم مثل اون سری بشه و برام نمونه بخدا گفتم اگه میخواداینجوربشه فردا وقت عمل سرکلاژ دارم دیگه به هوش نیام بخدا دیگه طاقت زجر کشیدن و حرف شنیدن ندارم
😭😭😭😭😭😭
بزرگترین گناه ناامیدیه
توکل کن بخدا
عزیزم ازته دالم برات دعاکردم
الهی بمیرم😭😭😭
ایشالا خدا خودش کمکت کنه و بچت سالم بدنیا بیاد توکل کن ب خدا نذر و نیاز کن ایشالا که خودش حاجتتو میده
عزیزم خدا بهت صبر و امیییید فراوان بده
به شوهرت هم حمایت از تو بده
چقد دیر سری اول سر کلاژ کردی
تا 14 هفته مگه نباید سرکلاژ کرد؟ ان شالله خدا این یکیو بهتون ببخشه و خدا حفظش کنه
اون یکی هم که نموند حکمتی بوده عزیزم
ان شاالله این یکی رو صحیح و سالم و سر وقت بغل بگیری و دلت شاد بشه و امید و برکت بیاد به زندگیتون
الانم با استراحت مطلق از اول بارداری خونه مامانمم تو این سه ماه هرروز روزا رو میشمردم تا بشه امروزوبرم نی نی مو ببینم ولی خیلی داغون الان تازه شیاف هم مصرف میکنم هرروز ولی بازم دهانه رحمم ۳۵ هست به دکتر گفتم بچه احتمالا چیه گفت ۱۰۰ نمیتونم بگم ولی فکر کنم دخترخانم باشه اخه دردم اینه به شوهرم گفتم اولش یه جوری شد و بعد گفت انشالله سالم و سلامت باشه مهم نیست چیه ولی بازم دلم گرفته از سر بچه اولم همه فامیلای شوهرم مسخرم کردن تیکه و طعنه شنیدم بخدا دیگه طاقت ندارم
عزیزم قرار نیس مثه دفه قبل باشه.ناامید نشو.با همسرتم صحبت کن و بگو الان که نیاز به محبت و پشتیبانیش داری اگه بخواد سرزنشت کنه حساب کارش با خداست.
خدا صبرش خیلی زیاده شماها نمیدونی من سر بچه اولم چی کشیدم توی ۲۶ هفتگی تا ۲۸ هفتگی درد زایمان طبیعی رو داشتم و دوهفته بیمارستان موندم بعد به دنیا اومدن بچم با عمل سزارین شوهرم بهم گفت تو ناقصی عرضه نداشتی ۹ ماه یه بچه رو تو شکمت نگه داری بچم ۱۷ روز زنده موند ولی جون داد جلو چشمام هرروز میرفتم دیدنش یه روز سرش باد کرده بود می گفتن خونریزی درجه ۱ داره یه روز همه ی جای تن کوچولو میرفتم می دیدم پر جای سوزنه و کبوده یه روز رفتم گفتن شش هاش پر خون شده باید دوتا از این ور بدنش دوتا از اون ور شلنگ نازک بزاریم یعنی پاره کنیم تا خون شش هاش رو بکشه بیرون یه روز رفتم شکمش پرباد بود حتی رگ های شکمش زده بود بیرون خدا به روز هیچ مادری نیاره بخدا دارم این قد اشک می ریزم که
واسم خیلی دعا کنید بخدا است حالم خوب نیست یاد اون روزا میفتم داغون میشم
عزیزم زیارت عاشورا بخون هر روز و چهار تاچهارشنبه دعای توسل بخون
تو رو خدا دست بزن به دامان علی اصغر
از خدا بخاه نی نی رو سالم و سلامت سر موقعش بدنیا بیاد و بیاد تو بغلت
ناامید نباش
تا میتونی آروم باش استزس برا تو و بچه سمممه
