من و همسرم یه بار تو خونه پدرشوهرم بودیم ، خونشون یه سالن L داره ، پدرشوهرم تو سالن اونطرف نشسته بود من بهش دید نداشتم فکر کردم تو اتاقه ، شوهرم گفت پاشو بریم باغ ، با صدای بلند و حرصی گفتم اه نمودی ما را با این باغ ، باغ رررررریدن ؟
فقط یادمه شوهرم پس از عوض کردن 7 نوع تیف رنگی مختلف در دهنمو گرفت که چیز بیشتری نگم