عاشقانه غیر منتظره من این بود که همسرم روز خواستگاری وقتی براش چای بردم تعارف کردم اومد که چای رو بگیره یهو کف دستشو بهم نشون داد نوشته بود❤دوست دارم❤ البته با خودکارآبی😂...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
درحادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبه رو می شویم! "اولحسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شودتا آخر میایستدخودش و فرزندانش شهید میشوندهزینه انتخابش را میدهدو به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهداز آب میگذرد، از آبرو نه" دوم : یزیدهمه را تسلیم میخواهد مخالف را تحمل نمیکندسرِ حرفش میایستد نوه پیغمبر را سر میبرد بیآبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد"سوم:عمرسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است هم خدا را میخواهد هم خرماهم دنیا را میخواهد هم آخرت هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید راهم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم رانه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامیهم آب میخواهد هم آبرودستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی استکه به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد، نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هستمن بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم
عاشقانه زیاد داشته تواین ده سال ولی یبار ی کاری کرد ک دیگه عشق خودشو ثابت کرد...خونمون رو کاغذ و پوستر کرده بودیم ومن روی طرحی خیلی اصرار داشتم وپافشاری ...خلاصه انجام دادیم ولی رنگش باتصور من فرق میکردوقتی کارگرا رفتن و همسرمم رفت بیرون کلی گریه کردم ک چجوری تحمل کنم این رنگو حتی شده درحالت خوب یکسال دیگه عوض کنه..تواین یسال چیکار میکردم...خلاصه حالم بد بود ک یدفه همسرم اومد گف چیه روم نمیشد بگم اما گفتم دارم دیوونه میشم ازین طرح پوستره غلط گردم وگریه......(گفتم خداکنه بگه چندماه دیکه عوض میکنیم) اما دیدم تو ی چشم ب هم زدن گف فداسرت و گوشه پوستره رو گرفت وبلند کرد و شروع کرد ب کندن گف بدو بیا بکنیمش ازدیوار با خنده ....اصن شوک شدم تکون نمیخوردم 😍😍😍فرداشم دوباره رفتیم سفارش جدید دادیم😍😍😍😍😍😍