سلام کسایی ک تاپیک قبلمو خوندید در جریان هستید. هنوزم نه زنگی ن پیامی هیچی...
امروز خاستگار قبلیمو دیدم دلم گرفت از انتخابم دلم گرفت دیگه این ادم مغرور از چشمم افتاد ب قول خودش دلم باهاش نیس کاش ازدواج نمیکردم قطعا ادمای بهتری سر راهم قرار میگرفتن دلم گرفته حالم خوش نیس میترسم بگم طلاق چون خودم خواستمش چون ی خانواده بهم میریزه چون اسمش روم میمونه چون میشم ی مطلقه لطفا نگید بچه ای و نمیفهمیو این چیزا فقط موضوع تاپیک قبلیم نیس...
متولد ۸۱ هستی؟😑
یعنی هیچ سراغی از اون روز تا حالا ازت نگرفته؟
آخه چرااا ؟؟؟ مگه میشه الکی واقعا مشکلش چیههه؟؟؟
یه بار ک اومد دم خونتون دیدنت
طلاق بگیر و درست رو ادامه بده و برو دانشگاه و سر کار شوهر کردی که خوب وگرنه که خودت مستقل میشی بهتره
طلاق اخرین مرحله س حرفشو الان نزن.با خانواده درمیون بزار مثلا مادراتون.چون اتفاق خاصی بینتون نیفتاده.الهی بهترین ها برات اتفاق بیفته
حالا تو پیش قدم شو ی پیام بده بنظرم خ زوده واسه تصمیم طلاق
شوهرت به درد زندگی نمیخوره به خاطر همچین موضوعی گورش گم کرده هیچ سراغی از زنش نمیگیده اصلا مرد زندگی نیس
مشکلی نیس ک بخام حلش کنم نمیخامش دیگه نمیخامش
الان بیاد بگه تند رفتم قبولش میکنی؟اول فکر کن بعد جوابمو بده
