اولین بارداریم هفت صبح سرکاربود بهش زنگ زدم باور نمیکرد بعدش دوستش که باهاش یسال بود حرف نمیزد و بعده تلفن من دیده بود صداش کرده بود روبوسی کرده بود باهاش گفت ازذوق کنترل نداشتم فقط به ذهنم رسید.دومی هم نه صبح سرکاربود زنگ زدم بارم میگفت داری شوخی میکنی اخرش عصبانی شدم گفتم من اخه تواین مورد باتو شوخی دارم.شب با شیرینی اینا اومدخونه