اولین بارداریم هفت صبح سرکاربود بهش زنگ زدم باور نمیکرد بعدش دوستش که باهاش یسال بود حرف نمیزد و بعده تلفن من دیده بود صداش کرده بود روبوسی کرده بود باهاش گفت ازذوق کنترل نداشتم فقط به ذهنم رسید.دومی هم نه صبح سرکاربود زنگ زدم بارم میگفت داری شوخی میکنی اخرش عصبانی شدم گفتم من اخه تواین مورد باتو شوخی دارم.شب با شیرینی اینا اومدخونه
اینم بگم شامم برد بیرون.ولی نمیدونم من مرضم گرفته که دلخورم یا ...
گفت مبارکه وخوشحال شد همین
یه لبخند کمی زد بعد گفت کو ازمابشت ازمایشرو دید بعد گفت 😐😐دیگه نمیتونیم بکنیم چه حیف....
سر اولي خيلي عادي بغل كرد گفت اااااا خداروشكر
سر دومي هم گفت جدي اااااا
همينقدر رمانتيك😂😐
چرا هیشکی نظر نمیده بمن
الهی😍😍😍
من که تجربه شو نداشتم )نامزدم( ولی چه حس قشنگی دارین همتون احساساتی شدم 😭😭😭😭😭😭😭😭
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
