بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
همش با خودم فكر ميكردم اولين كسى ك ب قاشق گفت قاشق كى بود و چرا اين اسمو گذاشت
فكر ميكردم غذا ك ميخوريم گوشت مرغ يا گوسفند چون ميجويمشون دردشون ميگيره و جيغ ميزنن تو دهنم دلم ميسوخت واسه همين بيشتر مواقع گوشت رو درسته قورت ميدادم😑😑😑😑متاسفم براى خودم😂😂😂
من پذيرفتم شكست خويش را/ پندهاى عقل دورانديش را...من پذيرفتم كه عشق افسانه است/ اين دل درد آشنا ديوانه است...ميروم شايد فراموشت كنم/ با فراموشى هم آغوشت كنم...ميروم از رفتن من شاد باش/ از عذاب ديدنم آزاد باش...آرزو دارم بفهمى درد را/ تلخى برخوردهاى سرد را...آرزو دارم خدا شادت كند/ بعد شادى تشنه ى نامم كند...آرزو دارم شبى سردت كند/ بعد آن شب همدم دردت كند...تا بفهمى با دلم بد كرده اى/ با وجود احتياج دست مرا رد كرده اى...ميرسد روزى كه بى من لحظه ها را سر كنى/ ميرسد روزى كه مرگ عشق را باور كنى...ميرسد روزى كه تنها در كنار عكس من/ نامه هاى كهنه ام را مو به مو از بر كنى...😔
من فک میکردم خدا رو ابرا نشسته .. یا یکی میرفت محضر عقد کنه وقتی پیشم صحبتش بود فک میکردن میبرنش از کمر نصفش میکنن و ی امپول هم ب دستش میزنن ... نمیدونم چرا اینطور فکر میکردم واقعا 🙃🤪
بگو ک نیستی فقط ، خدای جا نمازها ...بگو ک چاره سازی و خدای چاره سازها 😔