2737
2739
عنوان

از دست زن داداشم ناراحتم

| مشاهده متن کامل بحث + 1427 بازدید | 36 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

به مامان بابام کم محلی میکنه من ناراحت میشم.

عزیزم دیگه الان که عروسا زیاد صمیمی نمیشن با خانواده شوهر هفته ای یبار میان 1ساعت مینالن از بی پولیشون و میرن ناراحت نباش 

پسر قشنگم میلان جون  همه زندگیمه❤️

اومدیم مشهد امروز قرار بود هتل رو تحویل بدیم.صبح پا شده رفته حرم وقتی هم اومد پرید رفت حموم تا من صبحانه آماده کنم چای دم کنم سفره بندازم خانوم بیان صبحانه بخورن. بعدم خورد و رفت نشست رو مبل تا شوهرم سفره را جمع کنه

من به دستان خدا خیره شدم خدا برایم معجزه کرد
2731

منم زن داداشم همینطوره. همش میخواد یکیو اذیت کنه. منم داداشمو خیلی دوست دارم چیزی نمیگم به زنش که ناراحت بشه . ولی بار اخر حسابی از چشمم افتاد دیگه دلم نمیخواد ببینمش. اومد خونمون انقدر فضولی کرد و بی احترامی که با این وضعم یه هفته افتادم بعدم ول کرد رفت منم تنها اینجا... اما به برادرم گفتم خیلی ناراحت شدم... خودش که باردار بود اینقدر همه مراعاتشو کردن. خیلی دلم گرفته ازش و واقعا خودشو از چشم همه انداخته

من با بچه کوچیک واقعا اذیت میشم ولی اون انگار نه انگار اصلا همکاری نمیکنه امروز بچم شیر میخواست گریه میکرد منم عین کلفتها ظرف میشستم اه حالم از خودم به هم میخوره

من به دستان خدا خیره شدم خدا برایم معجزه کرد
من با بچه کوچیک واقعا اذیت میشم ولی اون انگار نه انگار اصلا همکاری نمیکنه امروز بچم شیر میخواست گریه ...

محل سگ نده موقع خوردن که اومد بخوره بهش تیکه بنداز براهمه چایی بریز برا اون نریز

2738
محل سگ نده موقع خوردن که اومد بخوره بهش تیکه بنداز براهمه چایی بریز برا اون نریز


صبح رفت حموم منم صبحانه آماده کردم برای همه چایی ریختم غیر از اون برگشت به داداشم یه نگاهی کرد و گفت برا من چایی نریختن پاشون برام چایی بیار.داداشمم رفت براش آورد

من به دستان خدا خیره شدم خدا برایم معجزه کرد
من با بچه کوچیک واقعا اذیت میشم ولی اون انگار نه انگار اصلا همکاری نمیکنه امروز بچم شیر میخواست گریه ...

بهش بگو لااقل پاشو برا خودت غذا بیار چایی بریز یه ظرف کمتر بزار سر سفره بگو مال شما تو اشپزخونست خخخخخخخ یه حالی ازش گرفته میشه خدا میدونه

موقعی که اسباب رو جمع میکردیم بچینیم تو ماشین برای حرکت همه کمک میکردیم این خانوم تو اتاق آرایش میکرد....حس بدی دارم انگار من گماشته ام  اون ملکه .

من به دستان خدا خیره شدم خدا برایم معجزه کرد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز