اسی یه تکون...😥😥😥
منخوابوم میاد میخوای بوگو نَمیخوای نبوگو😪
دوست مادرم میگفت ما وقتی بچه بودیم پدرم باغ دارو گله دار بود گله گوسفند داشت مام دو تا دختر بودیم با سه تا پسر میگه تو محلمون یه بچه یتیمی بود امد برا چوپونی گوسفندا به بابام کمک کنه پدرمم در عوض هم بهش جای خوابو غذا و پول میداد سالیم یه دونه گوسفند میگه این انقدر با ما اوخت شده بود که به پدرم میگفت اقا جان درست مثل ما کلا با ما تو یه خونه زندگی میکرد
لایک پلیز
خیلی لفتش میدی😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥
😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥
😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥
😥😥😥😥😥😥😥😥
لايك عزيزان
لایک
استارتر ترو خدا زود باش شوهرم صداش در اومده
مردم از کنجکاوی 😫
میگه مدت ها گذشت اون پسر شده بود مثل برادر ما خودشم صاحب یه گله کوچیک بود بعد یه مدتی پدرم متوجه شد که اقا این پسر که اسمشم اکبر بوده از یونجه گوسفندای پدره کم میزاره میزاره واسه گوسفندای خودش میره اعتراض کنه این چه کاریه که اکبر با چوب چوپونی که دستش بوده چندین بار میزنه تو قفسه سینه سروگردن مرده
منم لایک می خوام
خب
آقاااااااا تند تایپ کن پلیز
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
