بچه ها یه جاری دارم خیلی رو ما حساسه که یه وقت مادر شوهرم کمک اضافی بهمون نکنه
دیشب مهمونی بودیم سر سفره افطار اومدم اش بخورم یه مقدار اشه ریخت رو لباسم مادر شوهرم سریع دو تا دستمال کاغذی داد بهم داشتم لباسمو پاک میکردم دیدم جاریم داره هندونه میخوره جوری میخورد که بریزه از لب و لوچه اش پایین یهو تو این گیر ودار نفهمیدم چجوری دستمالا رو از من گرفت داشت میمالید به لب و دهنش