یه بار دوتا پسر تو اتوبوس بودن ،در مورد یه زنی که بیرون بود یکیشون گفت لامصب بخاریه 😡.
نگاه کردم یه زنی حدود چهل سال با پوستی سفیدو براق با آرایشی که فقط یه رژ رو به لب و لپش مالیده باشه و یکمم موهاش بیرون بود با مانتو روسری مشکی که دستانش تو جیبش بود با خانواده اش داشتن مهموناشونو بدرقه میکردن .ولی یه لبخند گرم و لوندی خاصی داشت خخخخ
به نظر من قشنگم نبود .
یاد این خاطره افتادم هیچ منظوری هم ندارما