سمفونی مردگان کتابیست بسیار تراژدیک و غمانگیز اما بسیار زیبا و عالی که برای همیشه در ذهن خواننده باقی خواهد ماند...
نوع روایت معروفی در سمفونی مردگان منحصر به فرد است. راوی داستان چندین بار عوض می شود و هر بار داستان از دید یک شخص متفاوت بیان می شود. در هنگام خواندن متن کتاب سمفونی مردگان شاهد بازگشت به گذشته در زمان حال هستیم، شاهد عوض شدن مکان هستیم و مدام فضا عوض می شود و…
شخصیت اصلی داستان سمفونی مردگان آیدین است. یک پسر روشنفکر، شاعر، بسیار فعال و رادیکال که در یک خانواده به شدت سنتی و پدرسالار زندگی می کند.
در این میان، جابر، پدر آیدین از شعر گفتن و کتاب خواندن او هراس داردو او را از همه این کارها و شعر گفتن ها منع می کند و حتی کار را به جایی می رساند که کتاب ها و حتی اتاقش را می سوزاند و عقیده دارد این ها فتنه و اسباب شیطانند. در نهایت فشار روانی روی آیدین زیاد می شود و…
داستان شعر گفتن آیدین و رفتار جابر با او تنها قسمتی از کتاب سمفونی مردگان است. این کتاب داستان های مختلفی را شامل می شود که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
برادرکشی
فروپاشی خانواده
عشق
تاثیر مذهب
و…
از کتاب سمفونی مردگان در حدود نیم میلیون نسخه به فروش رفته است و این کتاب به زبان های آلمانی – انگلیسی – ترکی استانبولی – ترکی آذری و کُردی ترجمه شده است.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
وافعا زيبا و تاثيرگذار هست ذهن من رو خيلي به خودش نشغول مرده و ابهاماتى كه اخرش حل نشده باقي ميمونه، واقعا سرنوشت ايدا چى شد و سورملينا چرا مرد؟ يه جورى نقل شده كه سورملينا انگار از اول مرده بود
دليل بيمهرى مادر به اورهان چى بود؟ فقط علاقه شديد به ايدين و ايدا
هميشه به اينفكر ميكنم واقعا يوسف نماد چى ميتونست باشه توى داستان،انگار اين شخصيت فقط و فقط براى نشون دادن سنگدلى اورهان خلق شده...
اره همون برادش كه تو ده سالگى چتربازها رو ميديد و ميخواست پرواز كنه از پشت بام افتاد توى حياط و فلج شد.. اخر هم اورهان اون رو كشت كه برادركش بهش ميگفتن ديگه!
خيلي دردناك بود من تا مدتها خوابش رو ميديم...
اون قسمتهايي كه نگاه يوسف رو توصيف ميكرد يا همون قسمت كشته شدنش با سنگ و خاك كردنش اينا همه حس ميكنم يه مفهوم نمادينى توش بود ولى نميفهمم