2777
2789
عنوان

دلتنگی..

| مشاهده متن کامل بحث + 270 بازدید | 41 پست
خیلی سخته همین چیزا باعث شده من شدم یه آدم پرخاشگر بهانه جو دیوونه شدم اصلا همش شوهرمو اذیت میکنم با ...

تو که نزدیکی که عزیزم

هفده هجده ساعت راه نداری که

یساعته همش الحمدلله شوهرتم که راضیه بری،

انقد همکارای شوهرمن چه زن چه مرد هستن که از کرج و پردیس صبح میان با مترو سرکار عصر برمیگردن..

سخت نگیر برا خودت که سخت میگذره

البته الان واقعا طبیعیه

تازه ازدواج کردی خیلییییی سخته

منم همینجوری بودم

عصبی و پرخاشگر 

اشکم دم مشکم بود

همش غصه میخوردم

به زندگیم نمیرسیدم

میرفتم شهرمون ک اصلا نمیتونستم دل بکنم

بر میگشتم تا یماه تب میکردم و حالم بد میشد

همش بستری بودم 

ولی فقط یسال بود تقریبا دیگه کم کم عادت کردم


گر نگه دار من آن است که من میدانم،شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد❤️❤️❤️

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

چرا پیش یه مشاور نمیری؟منم تو یه ساختمونم باهاشون مادر شوهر منم خیلی از اول عقدم تا حالا سعی کرد منو ...

آخه به من تهمت ناموسی زد به شوهرم گفت اون وقتایی که تو میری پسرم لب مرز این خانوم ازخونه میزنه بیرون وتوخیابونا پلاسه حتماهم دوست پسر داره حتی به دروغ دست به قرآن هم زد وقسم خورد😔😔😔از نظر اعتقادهم واقعا بالاییم ازشون ودرست پاگذاشت رو خط قرمز بابا ومامانم😕

ای وااای...شوهرت که باور نکرد؟؟

اون شوکه شده بود ولی ازم دفاع هم نکرد ومنو سوزوند منم شبش فشارم افتاد وفشارم کلا 8بود از بیمارستان اومدم خونه بابام والان سه ماهه که اینجام وسراغمو نگرفته 😔😔دلم رو بد شکسته 

قبل این هم تونامزدی کلی اذیت شدم اولین بارم نیس که اینقدر بدبختم😑

اون شوکه شده بود ولی ازم دفاع هم نکرد ومنو سوزوند منم شبش فشارم افتاد وفشارم کلا 8بود از بیمارستان ا ...

باید یه تصمیم جدی بگیرین با قهر چیزی درست نمیشه...منم تو داستان آزار مادر شوهر و تهمتاش با تو مثل همیم مردا نمیتونن همون لحظه جواب بدن مخصوصا همچنین تهمتی آدم یه لحظه نمیدونه چیکار کنه

بنظرت چه تصمیمی درسته😣 میشه راهنماییم کنی😢دیگه بریدم

مادر شوهر منم یه تهمتی زد که من و شوهرم تا طلاق رفتیم و روزای سختی رو باهم گذروندیم..عزیزم به نظر من اگه نمیتونی از سلطه ای اون زنیکه بی همه چیز بیای بیرون و اگه شوهرت به حرف اونه یا واقعا تصمیم به جدایی بگیر یا بجنگ تسلیم نشو و شوهرتو درست کن خیلی این راه سخته باید اعصاب و غرور و جوونیتو زیر پا بذاری و میتونی از مشاورا و ...راه‌کار بگیری باید سعی کنی شوهرت کم کم رام تو بشه اما ممکنه به مرور زمان درست بشه که میفمی ارزش این جنگو داشته چون زندگی و حقتو باید از چنگ اونا دربیاری اما شایدم نه و بگی کاش همون موقع که این اتفاق افتاد من جوون بودم میزاشتمش و میرفتم این بستگی به شناختت از شوهرت و خودت داره.

مادر شوهر منم یه تهمتی زد که من و شوهرم تا طلاق رفتیم و روزای سختی رو باهم گذروندیم..عزیزم به نظر من ...

شوهرم خیلی دهن بینه ودست به زن هم داره یعنی خونوادش انقدر دیوونه اش کردن حرص اونا رو سرمن خالی میکنه دلمم از یطرف میسوزه براش ولی نمیدونم ریسکه بزرگیه ادامه باهاش اما خیلی دوسش دارم نامرد رو نمیدونم چرا الان بیشتر از دوریش دلتنگش میشم اما اون سنگ شده نمیدونم واقعا انگار تو برزخ گیرکردم بخدا 

شوهرم خیلی دهن بینه ودست به زن هم داره یعنی خونوادش انقدر دیوونه اش کردن حرص اونا رو سرمن خالی میکنه ...

ببین دست به زن کاره کار قابل توجیهی نیسا اما منم حس میکنم از فشار زیاد خانوادش اینجوری میشه و کنترلشو از دست میده تا حالا متوجه شدی که بعدش پشیمون شده باشه؟؟و اینکه منم سر تهمت همون شب پدرم گفتن طلاق والسلام اما من شوهرمو دوست داشتم گفتن حق نداری ببینیش که بابام تهدید کرد میکشتش اگه بیاد سمتم اما نصفه شب اومد جلو درمون و من رفتم پیشش و گفتم بریم یه جایی که کسی نباشه و نشستیم تا فردای اون شب کلی باهام حرف زدیم...مشکل من و تو شکل همه خانواده شوهر باعث اختلاف شده..ببین من همه چیمو زیر پا گذاشتم تا زندگیمو از دست ندم به شوهرمم فهموندم اینو پس برو ببینش هرجور که شده نذار زندگیتو دشمنت به باد بده

ببین دست به زن کاره کار قابل توجیهی نیسا اما منم حس میکنم از فشار زیاد خانوادش اینجوری میشه و کنترلش ...

آره خیلی پشیمون شده بعضی وقتها گریه هم کرده اما شوهرمن غرورزیادی داره و خیلی به خونوادم بی حرمتی کرده واصلا هم متاسف نیست 😒حتی زبونش درازتره وپرور تشریف داره😔اما منم نمیخوام مادرشوهرم شاد بشه وسر اون زندگیم به فنابره الان باخودش میگه این نشه اون یکی ولی برای یه زن طلاق ومطلقه شدن یعنی مرگ تدریجی یعنی یه مارک یعنی بی احساس بودن که تو مملکت ما جا نیفتاده شاید خیلی مواقع طلاق بهترین گزینه حتی برای نجات باشه😟

آره خیلی پشیمون شده بعضی وقتها گریه هم کرده اما شوهرمن غرورزیادی داره و خیلی به خونوادم بی حرمتی کرد ...

منم همینو بهت گفت پس برو ببینش شوهرته غریبه که نیست ببین مشکلتو حل کنی...ببین الان هرکاری از دستت برمیاد انجام بده که بعدا نگی ای کاش‌‌‌...اگه دیدی درست نمیشه اونوقت طلاق بگیر

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792