تو که نزدیکی که عزیزم
هفده هجده ساعت راه نداری که
یساعته همش الحمدلله شوهرتم که راضیه بری،
انقد همکارای شوهرمن چه زن چه مرد هستن که از کرج و پردیس صبح میان با مترو سرکار عصر برمیگردن..
سخت نگیر برا خودت که سخت میگذره
البته الان واقعا طبیعیه
تازه ازدواج کردی خیلییییی سخته
منم همینجوری بودم
عصبی و پرخاشگر
اشکم دم مشکم بود
همش غصه میخوردم
به زندگیم نمیرسیدم
میرفتم شهرمون ک اصلا نمیتونستم دل بکنم
بر میگشتم تا یماه تب میکردم و حالم بد میشد
همش بستری بودم
ولی فقط یسال بود تقریبا دیگه کم کم عادت کردم