حالا که مطرح کردی یبار ماتو پذیرایی بودیم با نامزد یکم شلوغبازی بابام از در اومد تو نامزدمم یهو گف سلام بابا. منم گفتم زهرمار کارتو بکن مزه نریز بابام گف محکم با کی هستی دختر از اونروز یه ترس وجودمو گرفته .
گاها جایی میشه ادم قفل نداره
یا شب های تابستون توحیاط که می خوابیدیم خانوادگی من با گوشی اس بازی میکردم مامانم شپلت یه دونه ازسرم میزد که بگیربخواب
من الان عقد نیستم ولی یه خاطر ننگ بار از دوران عقدم دارم. حین عملیات بابام اومد پشت در اتاق خدا رو شکر در قفل بود نفهمیدیم چجور لباس بپوشیم فک کنم من لباسایه شوهرمو پوشیدم شوهرم مال منو 😕
چقد از دوران عقد متنفرم
یه شب اوایل نامزدیمون رفتیم باغشون ساعت 3 شب گیرردادم که باید منو ببری خونه مامان اینا ناراحت میشن پاشدیم اومدیم پلیس یهو پیچید جلومون انگار دزد گرفته گفت چه نسبتی دارید و اینا بعد شوهرمو بردن اونور سوال کردن ازش منم تو ماشین بعدش ولمون کردن شوهرمم قلدربازی دراورده بودکه چرا پیچیدین جلومون اگه اتفاقی میفتاد کی پاسخگو بود اگه خانمم میترسید چی و این حرفا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
0 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
