قلبونش برم من ببین یه سوالی این دوتا باهم میسازن ، دعوا نمیکنند ؟ ما یه دونه داریم انق ...
روز اولی که دومی رو آوردیم مصیبت بود به تمام معنا... بزرگه دو ماه و نیمش بود و این دومی ۴۵ روزه یعنی بزرگه میخواست اونو تیکه تیکه کنه... مقاله ای نبود من نخونده باشم دیگه... جاشونو به ناچار جدا کردیم هر کدوم تو یه اتاق... خونه ما هم کلا دو تا خواب داره... اسیر شدیم قشنگ...از زیر در هم میخواست کوچیکه رو بکشه حتی... تا اینکه بعد دو هفته من دیگه کم آوردم... گفتم پس بدیم دومی رو... بعد دکترش گفت نعهههه گناه داره ولش کنید ... هیچی نمیشه....اینا فقط کنجکاون نسبت به هم... اون موقع کوچیکه حتی درست راه نمیرفت... شبی که درو باز کردیم اینا رو برو شن با هم من از شدت استرس رفتم تو حیاط... شوهرم فیلم گرفت.... بزرگه انقدر گازش گرفت و پرید روش که از نفس افتاد ولی کل ماجرا دو ساعت طول کشید... از اون موقع اینا شدن یار جون جونی... یکیشون یه ساعت نباشه اون یکی افسرده میشه