دقیقا،اتفاقا امشب خالم به من میگفت داری چاق میشیا رون و باس ن م بزرگه یکم ،هی گیر داده بود تو چاق شدیا،منم گفتم اندام من همین شکلیه به تو رفتم دیگه،گفتم از خودت خبر نداری تو هم خیلی چاقی با سنت سه برابر منه،بهش برخورد واقعا هم حقیقته خودش چاقه برگشته به من گیر میده منم گفتم شوهرم اینجوری دوس داره ،دید کم آورد هی گفت تو هم شدی فلانی از خودت تعریف میکنی منم گفتم حقیقته.تعریف نمیکنم.بعدشم گفتم بجای گیر دادن به من برو رژیم بگیر به فکر خودت باش که از من چاقتری
حالا من خاله و دخترخالم چاقن،بعد عروسیم خالم منو دیده جلو همه میگه وای چقدر لاغر شدی(منظورش اینه تو خونه ی شوهرت نمیخره بخوری)منم بلند گفتم خاله جون همه دارن خودشونو می کشن مثل من بشن،من برم چاق شم؟نمونش همین دخترت که قرص لاغری خریده.دیگه دهنشو بست.
توام یکی دوبار جوابشونو بدی می شینن سرجاشون و من مطمئنم از حسودیشون این حرفا رو میزنن عزیزم
