چه جالب حرف دل منو زدی
من ادمی بودم که عاشق رستوران گردی بودم یعنی در ماه مبالغه نکنم ۲۰ بارو میرفتم از سال ۹۰ که با همسرم آشنا شدم اونم می اومد چون دوست بودیم ازدواج که کردیم دوسال پیش هی بهونه می اورد و کم میرفتیم مگه تو مسافرت
سفر خارجی هم که دیگه بهونه ای نداشت و بیرون میخوردیم مگه اینکه هتل یوآل بوده باشه
خلاصه که کم کم بهم گفت من از غذای بیرون متنفرم و عاشق غذای خونگیم از حق نگذریم دست پخت منم خوبه
این برای من شده بود معضل تا اینکه با شیطونی های همسرم چندتا از آشپزخونه های رستورانهای خوبو دیدم و واقعا دیگه دلم نمیخواد برم مگه مجبور شم تو مسافرت تو ایران
خارج از کشورم که یه ساله نرفتیم یکی به خاطر مامانم که باماست یکیم والا زور داده ۷ تومن که میدادیم میرفتیم اروپا بدیم بریم ترکیه نمی ارزه والا